ای کاش یه دیوار فقط فاصله مون بود ای کاش من می تونستم علاوه بر هق هق گریه فقط یه کلام بگم سلام نمی دونی همین گفتن سلام چه قدر برام مهمه همین رو که بگم مطمئن باش لال می شم فقط گریه می کنم در عوض تو باید برام قران بخونی با صدای قشنگت دیوونه تر کنی به درک که آجرا نمی ذارن بینمت به درک که یه دیوار بلند فاصله اس ولی صدات که می رسه با اون می خوان چی کار کنن و ایا می تونن حس گرمی که توی تک تک ملکولای قلبم جا خوش کرده رو تجزیه کنن گیرم که من رو به زور از دیوار دور کنن توی یه اتاق حبس کنن اتاقی که کیلومتر ها از اون دیوار دور باشه چار دیواری که دیگه صدای صوتت رو نشنوم با دلی که دیگه رفته و بر نمی گرده می خوان چی کار کنن دلی که گرو تویی که پشت دیواری باید نفهمیده باشن که من حتی به فاصله بینمون دیوار راضی شدم که لااقل صدات رو بشنوم لااقل یه دل خوش باشه پشت دیوار تو رو دارم من تنها کسی نیستم که توی سرمای زمستون دارم از تنهایی و بی کسی با صدای خفه ای گریه می کنم تنهام چون تنها کسم رو ازم گرفتن تنها کسم پشت دیوار برام قران می خونه از مشتام بدم می یاد که عرضه ی خراب کردن یه دیوا ر رو ندارن یا این دیوار رو با ید خراب کنم یا کل هستی خودم رو متلاشی چه قدر حسودن که همون یه دیوار فاصله رو هم نمی بینن من رو توی یه اتاق یه نه بهتره بگ برزخ حبس می کنن من از در ای بسته می تر سم چون همیشه برام تداعی جدایه اتاقی که بوی تو رو نداره سرد و بی روحه از همه بدتر من محکوم به تنهایی با اعمال شاقه می کنن این که هر روز شاهد پژمرده شدن گل یاسم باشم و بهش نتونم اب بدم و محبت کنم لعنت به هر چی دیکتاتو ر و ظالمه نفرین به دستایی که باعث جدایی و دوری می شن