/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

سلام بازدیده کننده ی عزیز این نویسنده دیگه نمی نویسه یه جورایی به قول خواجه امیری سلام اخر امروز 18مرداد 95اخرین روزه برام سخته دارم با یه ادم خداحافظی می کنم چون که باید برم نپرسین چرا باید رفت دیگه دلیل نمی خواد این وب سر به اینترنتی منه من که ولش کردم شما با خوندنش به نویسنده اش لطف می کنین به وبی که می تونست 5 ساله بشه ولی الان 482 روز عمر داره در اینده رو نمی دونم خودم همیشه از این وبای خاک خورده می ترسیدم دنیا گوش شنوایی داره عقده ایی هم هست از هر چی ترسیدم سرم اورد خواهشی دارم بقیه مطالب رو هم بخونین نذارین این وب بیشتر از ا ین خاک بخوره وبی که شاید صاحبش برای همیشه فراموشش کنه با این وب در یک کلام تنهایی هامو شادی هامو دوست داشتن هامو سهیم شدم این وب مثل یه دوست باهام بود وقتی که ادما سال 94 همه یه جورایی پرتم کرده بودن دور :):) گاهی انسان بودن گناه بزرگیست. اکنون که میدانم بخاطر کمک کردن به کودکی بیگناه که بازیچه جنگ و خشونت شده است فردا قبل از طلوع آفتاب مرا بدستان خداوند می سپارند. میدانم که انسانیت هرگز نمیمیرد ولی بدانید که گاهی انسانیت گناه بزرگیست:):)

۳۹ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است


  • جوون مرد ...


  • جوون مرد ...

فکر,انسان را بسوی خوبی ها و عمل به آن دعوت می کند. تموم هفته مادرم این جمله رو , روی یخچال , در اتاقش , در کمدش وصل کرده بود خلاصه تر بگم همه جای خونه حتی توی ماشین این جمله جلوی چشمام بود ومادرم هفته پیش برام قابش کرد بهم هدیه داد دیگه نتونستم تحمل کنم خیلی برام عجیب بود چرا مادرم به این جمله این قدر علاقه داره تا این که به مادرم گفتم:  حالا منظورت از این  جمله ایی که هفته پیش قابش کردی و بهم هدیه دادی چیه ,می شه یک کم برام توضیح بدی و مادرم که مشغول تمیز کردن اتاقم بود گفت: مگه تو طرفدار سفت وسخت کتاب راز نبودی حالا باید خودت بهتر ازمن بدونی .من که دیگه داشتم کلافه می شدم گفتم: نه خیر نمی دونم حالا شما لطف کنین بگید اگه زحمتی نیست .مادرم هم گفت: باشه یه شرطی داره اگه شما این اتاق رو خودتون مرتب کنین من می گم .مجبور شدم که قبول کنم و با اکراه تموم گفتم: باشه .مادرم گفت فرض کن الان  کاشف گنجیم  و با هم به دنبال یه گنج می گردیم  یه نقشه هم داریم بعضی ها هم دوس ندارن که ما پول دار بشیم پس چی کار می کنن حواس مارو از گنج پرت می کنن و ما غافل می مونیم حالا عزیزم فکر تنها چیزیه که ما رو  از گنجمون غافل نمی کنه درست مثل یه نیرو جذب کننده اس, اعمال ما مثل گنجن بستگی به خودت داره که گنجت اصل باشه یا قلابی فکر خوب به گنج اصل و فکر بد به گنج قلابی مربوطه   خوب کم کم داری روشن می شی از خنده ات معلومه و ببین فکر خیلی چیز مهمیه. مادرم این رو که گفت می خواست از اتاق بیرون بره که من گفتم :نگفتی چرا فکر مهمه مادرم گفت: از کتاب راز .  گفتم :کتاب راز می گه به هر چیز فکر کنی عملی می شه ولی چه ربطی داره مادرم گفت:ربطش اینه که اگه به یه چیز زیاد فکر  کنی طرفش جذب می شی و اون هم طرف تو جذب می شه و بعد فکر چه خوب چه بد عملی می شه همون چیزی که کتاب مورد علاقه تو گفته این جمله که من این قدر  دوستش دارم رو می دونی از کیه از امام صادق ایشون قبل تر از این نویسنده می گن اگه فکرت در جهت خوبی باشه و تو زیاد بهش توجه کنی و ازش غافل نشی تو رو به طور نا خود آگاه تشویق می کنه که عملی ایش کنی یا   فکر تو خودش عملی می شه و ای کاش می دونستیم که به گناه نباید فکر کرد و توی فکر کردنش با خدا لج نکنیم زیاد توش غرق نشیم که ممکنه عملی بشه حالا می خوام ازت بپرسم نظرت در مورد این جمله چیه؟ من که خیلی توی خودم بودم متوجه این نشدم که کل اتاق رو مادرم خودش تنهایی مرتب کرد و این جمله رو گوشه کاغذ برام نوشته بود :کاشف کوچو لو انتخاب با خودته که با یک فکر خوب   به گنج واقعی ایت یعنی به خدا برسی با یک فکر بد به یک گنج قلابی دلت خوش باشه فکر ت رو ازاد کن از هر چی که الکیه  و برای خدا معنی نداره فکر خوب منبعش قر انه  و فکر بد منبعش وسوسه دشمن قسم خورده ات بازم می گم انتخاب با خودته 

  • جوون مرد ...

سلام مهدی جونم می خوام بگم  نمی تونم بین تو و دنیا یکی رو انتخاب کنم نمی دونم برام سخته دل بریدن از تو و دنیا من شاید بتو نم از دنیا دست بکشم اما از تو نه , پس کمک کن که سبک بال بشم دوستت دارم نمی بینی که چه جوری دارم با شیطون مبارزه کنم نمی بینی گاهی چه جوری شکستش می دم اما یاس مهربونم الان شکست خوردم مگه تو به شکست راضی هستی  من توی جنگ خونی و زخمی شدم خیلی درد داره خوب ترین من از امروز خودت دکتر من باش از تو متخص تر این جا نیست برام دارو تجویز کن من برای دوای این زخم ها باید چی کار کنم باشه من به کسی که به چشمام محرم نیست نگاه نمی کنم دیگه سر قرارام با خدا زود می رسم من ایه های عشق قران رو می خونم تا بیشتر این قلب نا ارومم قرار بگیره این داروهایی که تو برام تجویز کردی پیشرفته تر از داروی هر دکتری

  • جوون مرد ...

دلم نیومد مطلبی رو که چشمام رو باز تر کرده به من تلنگر زد  رو به شما نگم اخه من که نامرد نیستم باید شما هم بدونین یادم رفت که این جا هم باید حواسم به دلم به حرفام باشه این جا هم راهی برای نفوذ شیطون هست چون ایشون به من می گفتن این جا همه چیز مجازیه راحت باش اشکال نداره ,از بچه هایی که من رو بیدار کردن  خیلی خیلی ممنونم  به قول یه عزیز عالم مجازی هم محضر خداست من و شما ادمیم   که شیطون با هزار سال عبادتش به ما حسادت می کنه و هر کاری می کنه که اواره بشیم می خواد ما هم از خدا دور بشیم من نمی خوام این حق رو از دست بدم   چون بودن با خدا حق منه شما چه طور؟بچه ها ما ادمیم  ما پادشاه روح و روان خودمون هستیم می دونم که شما هم نخواهید گذاشت که شیطون به شما دستور بده ای کسانی که حتی از فرشته ها برترین بیاین با هم توی فضای مجازی هم پاک باشیم بیاین به هم قول بدیم حواسمون به دلامون باشه اگه از یه مطلب خوشمون اومد اگه یه چیزی رو می خواستیم بگیم یه جوری بگیم که اگه اقا امام زمان هم می خواست بگه همون حرفای مارو می زد بچه ها یادمون باشه که همه ی ما با هم توی جامعه زندگی می کنیم درست مثل یه خانواده پس خواهر وبرادر هم دیگه هستیم حواسون باشه یه وقت باعث نشیم که یه کوچولو شیطون به جای ما نقش بازی کنه و به خواهر وبرادرامون اسیب بزنیم من می دونم شما هم این رو نمی خواین و نخواهید کرد این رو امثالی مثل من باید  رعایت کنن وگرنه شما که خداشکر جز این گروه نیستین پس این رو به خودم و امثال مثل خودم می گم توی این دنیای مجازی حواست به نظراتی که می ذاری باشه حواست به قلب و چشمای بازیگوشت باشه. یا مهدی

  • جوون مرد ...

کتا ب  دعا   می فروخت اما اون روز زیاد اوضاع خوب نبود کمتری کسی ازش می خرید مخصوصا این که قیافه اش شبیه افغانی ها بود عصبانی بود چرا سیگار نمی فروخت اخه دوستش سیگار فروش بود خیلی بیشتر از اون پول در می اورد باورش نمی شد که سیگار       ,      طر فدارش بیشتر از کتاب دعا باشه خیلی  نا امید شده بود توی صداش حرارت سابق رو نداشت پمپ بنزین هم پراز ماشین بود و راننده ,  به خاطر همین خیلی شلوغ بود چون که تولد یکی از امام ها نمی دونست کدوم امام اما امیدوار بود که ازش بخرن شاید قد مخارج خانواده شش نفره اش نبود اما به پدرش کمک می کردبا دستای کوچیکش می خواست بار فقر رو کم تر کنه فردا تعطیل بو د ولی پسرک بیچاره باید سر پست سابقش می بود پمپ بنزین هم که جایی برای دل خوشی نداشت ولی یه جای سرسبز و پر از درخت کنارش بود جای شکرش باقیه این بهشت در کنار اون پمپ بنزین هست .پسر تازه باید خودش رو از کارکنای خوش اخلاق سنگین دست اون جا قایم می کرد  سر همه ی ماشین ها می رفت با سردی تموم می گفت کتاب دعا نمی خواین و راننده ها و اطرا فیانش سردتر از اون می گفتن نه تا این که یه نفر حاضرشد بخره ولی از حقه ی پسر خبر دار شد که کتاب  ها دوتومنی نیستن پونصدین و با تموم وجود انگاری که یه اختلاص رو کشف کرده شیشه رو بالا  کشید   نزدیک بود دست پسر بیچاره لای شیشه گیر کنه با خودش گفت اگه این قدر خسته ام نمی کردین مثل روزای قبل پونصدی می فروختم مگه انعام فقط مال اون کسیه که براتون ماشین پارک کرده شاید اگه برای شنیدن حرفام شیشه رو با بد اخلاقی پایین نمی کشیدین مگه چیه فقط یه دکمه فشار می دین   من همون کاسب صادق سابق می شدم   برام سخته مگه از قیافه ی عبوسم معلوم نیست اره من یه افغانم مگه چه اشکالی داره که توی   کشور شما هستم مگه باید یه کره ای ببنین تازه  بهم نشونش می دین و براتون قابل تحسینه قیافه ی من با اون چه فرقی می کنه توی رویا های خودش غرق بود که یه پراید قراضه دید به نظرش فایده نداشت اون شاسی بلندا ازش نخریدن این بخره ولی مجبور بود که بره به شیشه دو ضربه نا چیز زد راننده بعد از دو دقیقه شیشه رو به زور پایین کشید پسر گفت  دعا دارم اما راننده گفت نمی خرم ولی دخترش که قیافه ی نا امید پسر رو دید اصرار کرد تا پدرش بخره

  • جوون مرد ...