اشکالی ندارد در خوابم ظهور کنی
شروع کردن حرف هایت وبه پایان بردن آن ها ر ا آن قدر مهارانه برای من بافتی که من نتوانستم گرهی به دل گیرم. شاید اگر دوباره این رشته را از سر بگیری من از همان اول دستانم را به نشانه ی تسلیم و شکست بالا ببرم.افکارم را شانه کن که از تاریخ آمدنت تا حال پریشان شده اند , تو آموزگار مهربانی برای من بودی و خواهی بود.به یادم دارم روزی که قطار رفتن منتظرت بود به من گفتی :اگر این سال تحصیلی تمام شود , ما اگر دگر سر یک کلاس با هم ,هم کلام نباشیم و اگر به من انتقالی دادند نبودن من را نشانه ی نیستی این تکواژ های یگانه پرست و پاک سرشت به شمار نیاور .دل به باد مده که پیام رسان امانت داری نیست ,با ساز دهنی حرمت این شادی ها را نشکن وبا انصاف باش شیشه ی عمر دشمنانت اگر روزی اتفاقی لمس کردی به بهانه ی کینه ها ی بچه گانه تکه تکه نکن .می دانم که زیاد امر ونهی می کنم می دانم که گوش هایت از این نصحیت ها زنگ می زند می دانم که غرور جوانی ات با تپش قلبش گلاویزمی شود اما چه کنم که عزیز من هستی تو ر ا در این حال سرگردان رها کردن و رفتن بی ادبی ایست .دانش آموز بازیگوشی هستی وکمی سر به هوا داری با گوش بازی نکن که روزی این ضعف تو مقدمه نقشه ی حمله دشمنان خوش صدا و خوش ساز خواهدشد, زیاد هوا را نگاه نکن که از چاله ها غافل می مانی . من هنوز معلم تو هستم این ر ا به عمق قلبت بسپار که از التهاب استرس و نگرانی ات کاسته شود که یک اموزگار خوب هیچ وقت از حال دانش آموزانش غافل نیست خدا نگهدار وقطار تورا با خود برد ای کاش من جایی در آن قطار داشتم هر چند ویژه نبود یا از امکانات کافی برخوردار ولی همه ی این ها را نادیده می گرفتم و می پنداشتم جایگاه من ویژه است . کجایی ای اموزگار ای مسافر قطار دانش اموزت بازیگوشتر از قبل شده است مثل توپ فوتبال او را به بازی گرفته اند تا اوقاتشان پر از قهقه های شیطانیشا ن شود وشمار چاله های که در آن این فتاده پا افتاده است از شماره اعداد و ارقام در رفته است .گاهی نجوای مادرانه دلم برای خوشی اش می گوید تو جایی نرفتی همین جایی زیرا بوی نرگس همه جا پیچیده است اما نمی دانم درپشت کدام درخت و دیوار این کوچه منزل گرفتی .تو گفتی ای جان دل این قطار جایی دوری نمی رود به من ساده لوح نکند محض این که کم تر بی قراری کنم خدای نکرده دروغ گفتی نه چشمانم کور باد اگر این باور را ببینند زبانم بریده باد اگر این را بگویم ولی حداقل به خواب من بیا تا این دروغ زهر شیرینی دوران جوانی نشود ببین چه شده است که حتی به ظهورت در خواب هم قانع شدم به قول حافظ شیرازی: پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
- ۹۴/۰۳/۲۴