این جا دختری ست که بابایش را می خواهد
حسین جانم کجایی رقیه باباش رو می خواد رقیه مگه چند سالشه که دور از باباش باشه گریه نکن رقیه جان بالاخره بابا رو می بینی بابا اون دنیا سرش روی نیزه نیست تنش پاره پاره نیست رقیه , من قربون موهای پریشونت بشم مرتبش کن تا بابایی دست رو سرت بکشه اگه این جا نشه اون دنیا حتما می شه رقیه چشمات رو بند حتما بابا رو می بینی رقیه ای من فدا ی چشای اشکیت بشم بیا این جا جلو تر تا یه چیز بهت بگم جای بابات خوبه فقط منتظر دخترشه رقیه جونم بیا این عروسک رو بگیر چی می ترسی مثل خودت یتیم بشه هر جا که اسم بابا اومد گریه کنه اخی من برات بمیرم هر وقت هر جا حرف از بابا شد گوش هات رو بگیر رقیه ناز دوردونه ی بابا می دونم که این غم تا ابد توی دلت می مونه لی لی حوضک یه دختر کوچک اسمش رقیه اس دلش چه خسته اس لی لی حوضک موهاش شده پریشون خونه ی دلش شده چه ویرون لی لی حوضک خوابش نمی یاد دلش نمی خواد این جا بمیره بدون بابا نمی دونم رقیه شعر بلد نیستم اینو به خاطر تو گفتم رقیه دعا کن که هیچ دختر سه ساله ای مثل تو اواره و بی بابا نشه رقیه تو بچه ای دلت پاکه دعا کن هیچ نوازدی گلوش خونی نشه و حرفی برام نمونده نمی دونم چه جوری ارومت کنم
- ۹۴/۰۸/۰۲