/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

سلام بازدیده کننده ی عزیز این نویسنده دیگه نمی نویسه یه جورایی به قول خواجه امیری سلام اخر امروز 18مرداد 95اخرین روزه برام سخته دارم با یه ادم خداحافظی می کنم چون که باید برم نپرسین چرا باید رفت دیگه دلیل نمی خواد این وب سر به اینترنتی منه من که ولش کردم شما با خوندنش به نویسنده اش لطف می کنین به وبی که می تونست 5 ساله بشه ولی الان 482 روز عمر داره در اینده رو نمی دونم خودم همیشه از این وبای خاک خورده می ترسیدم دنیا گوش شنوایی داره عقده ایی هم هست از هر چی ترسیدم سرم اورد خواهشی دارم بقیه مطالب رو هم بخونین نذارین این وب بیشتر از ا ین خاک بخوره وبی که شاید صاحبش برای همیشه فراموشش کنه با این وب در یک کلام تنهایی هامو شادی هامو دوست داشتن هامو سهیم شدم این وب مثل یه دوست باهام بود وقتی که ادما سال 94 همه یه جورایی پرتم کرده بودن دور :):) گاهی انسان بودن گناه بزرگیست. اکنون که میدانم بخاطر کمک کردن به کودکی بیگناه که بازیچه جنگ و خشونت شده است فردا قبل از طلوع آفتاب مرا بدستان خداوند می سپارند. میدانم که انسانیت هرگز نمیمیرد ولی بدانید که گاهی انسانیت گناه بزرگیست:):)

شبه حواست باشه   سوار هر ماشینی نشی آ خیلی خطرناکه مگه روزنامه ها رو نخوندی که چی بر سر دخترای بیچاره اومده ای کاش این جمله به ذهن  خانم های هم وطن می رسید که  سنجش عاقلانه و روشن بینانه تری در سوار شدن به ماشین ها داشته باشن ماشین های شخصی که با پونزده هزار تومن تا بلو تاکسی رو می خرن قصدم نون بری نیست اما امنیت رو هم در نظر بگیریم شب های تاریکی که اصولا انجام هر کاری امکان پذیره  فقط مسیر رو به راننده می گیم بدون این که توجه کنیم که چه قیافه ایی داره چند نفر سوار ماشینه من هستم یا کس دیگه ایی هم هست البته باز هم نمی شه قضاوت کرد کی شده که بر اساس ظاهر فکر ها و اندیشه های یه ادم رو پیش بینی کرد ولی بدون فکر هم پیش نریم لطفا همین که گفت بله خانوم می برم کافی نیست چه بهتر می شد که از وسایل نقلیه استفاده کنیم دیگه خیال ادم تخته البته شاید وقتی شرایط این وسایل  تازه بهبود پیدا کنه  که متاسفانه ما در قید حیات نباشیم  در حال   توصیه می کنم سوار هر ماشین شخصی نشین . تا کسی  های زرد رنگی در سطح شهر هستن امنیت بیشتری دارن   با زهم احتیاط شرط عقله شاید یه ادم اون تاکسی رو دزدیده باشه و یه دزد راننده ی تاکسی باشه و خطرات احتمالی بعد نمی دونم بد جوری این هندونه سر بسته اس به هر حال همه ی ما یک دقیقه که نه صد ها هزاران دقیقه ساکتیم زیر نبض این کشور دختران و زنان بی گناهی هستن که به امید این که زود تر به خونه برسن سوار ماشین شخصی شدن ولی راننده  اونا رو به نا کجا اباد برده هر کاری خواسته سر این نازنین های بی گناه و بی خبر اورده دقت دقت دقت این سه کلمه باید دغدغه ی بانوان هم وطن باشه در اخر چه تاکسی زرد چه ماشین شخصی  ممکنه خطر در کمین باشه و ما ندونیم   می فهمم جوون لیسانه ی بی کاری که منبع اش همین گاز و دنده اس یعنی چی من می فهمم پدر پیری که برای هزینه های داروی دخترکش باید از صبح تا شب کار کنه یعنی چی من می فهمم چه ادمای شریفی پشت فرمونن  سالهاست راننده ی تاکسی شهرن من خودم  چند تاشون رو دیدم که مهربون و نجیب توی سرمای زمستون یا گرمای تابستون من رو رسوندن کلی دعای خیر به جونشون کردم اما خواهش بدونیم که هم راننده خوب داریم هم بد هدفم از این نوشته این نیست که بگم همه ی راننده تاکسی ها بدن می خوام بگم چشمون رو بیشتر باز کنیم و هوشیار باشیم  

 
زن جوان را با تهدید به مرگ و اینکه اگر حرفی بزند، آبرویش می رود، در کنار یک پمپ بنزین رها می‌کنند. پلاک خودرو به دلیل تاریکی شب و گلی بودن رویت نمی‌شود، ولی او می تواند با چهره نگاری پلیس را یاری کند.
به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، در آخرین ماه سال 89 پرونده‌ای به پلیس آگاهی شهرکرد فرستاده شد که در آن زنی به نام نازنین 20 ساله قربانی سناریوی یک راننده تاکسی و همدستش قرار گرفته بود.
 
جزئیات پرونده این چنین بود که نازنین در یکی از شب های زمستانی در آخرین ماه سال 89 پس از خارج شدن از محل کارش که مطب یک پزشک بود و او به عنوان منشی در آنجا کار می کرد، سوار بر یک تاکسی می‌شود که در بین راه تاکسی برای سوارکردن مسافر دیگری که مردی حدودا 30 ساله، بلندقد و سیاه چهره بود، می ایستد.
 
مرد به دلیل باز نشدن درب جلوی خودرو، بر روی صندلی‌های عقب می نشیند و چند دقیقه ای پس از حرکت تاکسی، چاقوی بلندی را از زیر لباس خود در می‌آورد و با آن زن جوان را تهدید می کند.

در همین میان نازنین از راننده کمک می خواهد که او گوش نمی دهد و فرد چاقو به دست با تهدید راننده، می خواهد که وارد بیراهه شود و آنان را به بیابان های اطراف جاده فارسان ببرد.
 
راننده در حالی که از زن عذرخواهی می کرد، مسیرش را تغییر می دهد و در بین راه مرد چاقو به دست به زور نازنین را مورد تعرض جنسی قرار می دهد و سپس در جاده فارسان به زن جوان می گوید: راننده نیز باید تو را مورد تعرض قرار دهد تا خودش نیز شریک جرم شود و نتواند شکایت کند، سپس راننده با مرد سیاه چهره جایشان را عوض می کنند.
 
سرانجام زن جوان را با تهدید به مرگ و اینکه اگر حرفی بزند، آبرویش می رود، در کنار یک پمپ بنزین رها می‌کنند. پلاک خودرو به دلیل تاریکی شب و گلی بودن توسط نازنین رویت نمی‌شود، ولی او می تواند با چهره نگاری پلیس را یاری کند.
 
از آنجاکه موضوع تجاوز از سوی پزشکی قانونی نیز  محرز شده بود، کارآگاهان پرونده را به صورت ویژه مورد بررسی قرار می‌دهند که ناگهان دو روز بعد زنی حدودا 30 ساله با شوهرش به پلیس آگاهی مراجعه می کنند و جنایت هولناکی را شبیه به جنایت نخست فاش می‌کنند.
 
این زن که تهمینه نام داشت به کارآگاهان پلیس آگاهی گفت: من دبیر یکی از مدارس شهرکرد هستم و شب هنگام که قصد عزیمت به سمت منزلم را داشتم، سوار بر یک دستگاه تاکسی شدم. در میان راه تاکسی برای سوار کردن یک مسافر که مردی سیاه چهره حدودا 30 ساله بود، توقف کرد و آن مرد به دلیل بازنشدن درب جلو، بر روی صندلی عقب نشست به نظرم همه چیز عادی بود تا اینکه ناگهان مرد مسافر با در آوردن چاقویی از من خواست تا لباس هایم را در بیاورم و من شروع به التماس کردم، ولی بی فایده بود.
 
تهمینه ادامه داد: سپس جای مرد چاقو به دست با راننده عوض شد و من بازهم به التماس افتادم و از او خواستم با برداشتن پول و طلاجاتم مرا مورد آزار و اذیت قرار ندهد که او هم قبول کرد، سپس آنان مرا به داخل شهر برده و از خودرو پیاده کردند ولی قبل از پیاده شدن گفتم : شماره ام را داشته باشید، شاید بخواهید همدیگر را ببینیم.
 
زن قربانی افزود: شماره‌ام را به این دلیل به متجاوزان دادم که شاید تماس بگیرند و از این طریق سریعتر دستگیر شوند و به سزای اعمالشان برسند.
 
کارآگاهان پس از شنود صحبت های تهمینه او را به پزشکی قانونی فرستادند که صحت ادعاهای تهمینه ثابت شد و ماموران در برابر دو پرونده که عاملان آن مشترک بودند ،قرار گرفتند،لذا جریان دستگیری این دو متهم شیطان صفت ،الویت نخست پلیس شهرکرد شد.
 
کارآگاهان پس از چهره نگاری توانستند،تصویر متهمان را به دست آوردند و در اختیار واحدهای گشتی قرار دهند،ولی دیگر خبری از متجاوزان در سطح شهر نبود و پلیس هر ساعت تلاش خود را برای دستگیری این افراد بیشتر می کرد که ناگهان دختری به پلیس مراجعه کرد و گفت: دو مرد در یکی از مناطق جنوبی شهر قصد تجاوز به او را داشتند که وقتی متوجه شدند، متاهل نیستم ، مرا رها کرده و تنها به سرقت اموالم بسنده کردند.
 
کارآگاهان با نشان تصاویر متهمان به دختر جوان متوجه شدند که این افراد همان متجاوزان شب هستند که دو زن را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند، لذا به سمت مناطق جنوبی به راه افتادند و در بین راه ناگهان تهمینه به مسئول پرونده تماس گرفته و خبر می دهد که یکی از متجاوزان با او تماس گرفته و قصد دیدنش را دارد و می خواهد بابت اتفاق آن شب عذر خواهی کند.
 
ماموران پلیس آگاهی سریعا آموزش های لازم را به زن جوان می دهند تا بتوانند متهم را دستگیر کنند.
 
در ادامه زن جوان به سمت محل قرار با خودروی شخصی خود به راه می افتد و ماموران پلیس نیز در پوشش های مختلف قبل از رسیدن زن جوان در منطقه حضور پیدا می کنند، پس از 30 دقیقه متهم سوار خودروی تهمینه شده و به راه می افتادند که در بین مسیر ماموران دریک عملیات ضربتی وارد عمل شده که و پس از درگیری با متجاوز او را دستگیر و به پلیس آگاهی منتقل می کنند.
 
متهم در پلیس آگاهی دائم منکر جنایت هایش می شود، ولی زمانی که با قربانیان دیگر خود و مدارک و شواهد پلیس روبرو می گردد، به ناچار لب به اعتراف باز می کند و تمامی آنچه که بر سر این زنان با همکاری پسر عمویش آورده بود را بازگو می سازد.
 
پسر عموی متهم که راننده تاکسی بود و در کنار خانواده اش در لردگان زندگی می کرد در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر و به پلیس آگاهی منتقل می شود و او نیز از همان ابتدا تمامی جرائم خود را با وسوسه های شیطانی پسر عمویش معترف می شود.
 
سرانجام پس از طی مراحل قانونی و جلسات دادگاه ، راننده تاکسی به حبس طولانی مدت و تحمل شلاق محکوم می شود و  دیگر متهم نیز که کیانوش نام داشت و عامل اصلی این جنایت ها بود، در ملاء عام به دار مجازات آویخته می شود و زندگی اش به پایان می رسد.
  • ۹۵/۰۴/۰۷
  • جوون مرد ...