بچه ی نسبتا بد و باباش
جورواجورم مگه نه یه روز اره ام یه روز نه یه روز خوبم یه روز بد کلا بچه ی لج بازیم هیچی نمی فهمم تو دوس داری که بچه ی خوبی باشم اما من دائما در حال بازیگوشی ام همه اسمونی ها از دستم عاصی شدن پیش تو شکایت می کنن اخه چرا اینی که می گه من بابام رو دوس دارم باباشو رو ناراحت می کنه ولش کن بره چرا سرپرست کسی شدی که تو رو نمی خواد بابا یی به حرفشون یه وقت گوش ندیا اگه من رو ول کنی و بری با همین رفتن دل این بچه ی بد می شکنه دلش نازکه نگاه به کاراش نکن بچه ی بدی نیست فقط گاهی اوقات یه کوچولو بد می شه اخه این بچه اگه باباش رو ببینه اروم می شه و سر به زیر ولی اگه باباش نباشه اذیت می کنه دیروز تازه فهمیده باید خوب باشه تا باباش به خونه بیاد بابا جون می خوام بچه ی خوبی باشم به من قول بده که می یای همه بابا دارن بابای یکی شده پول بابای اون یکی شده شهوت بابای یکی دیگه شده اوباما امامن می خوام تو بابای من باشی خواسته ی زیادی که نیست هست نمی دونی که بابا ی من تو باشی چه قدر کلاس داره نه پیش بقیه منظورم پیش خداست دوستت دارم خیلی زیاد نیست اما از هیچی بهتره بابایی می شه بخندی خیلی وقته صدای خندت رو نشنیدم بچه ی نسبتا بد داشتن هم خیلی سخته اما می دونی دور بودن از بابایی مثل تو سختره
- ۹۴/۰۷/۱۶