توی گوگل سرچ کرد: چه جوری نماز بخونم؟
خیلی وقت بود که ازش خبری نبود رفتم ببینم که داره چی کار می کنه دیدم که خودش و عروسکش سجده کردن و داره با عروسکش حرف می زنه :مامان بزرگ می له با خدا حرف بزنیم دیده تنها نیستیم به مامانم و بابام می له چرا نماز نمی خولین می له خدا نماز رو دوش داره می لما تو خدا رو دوش داری راست می لی من یاید با خدا حرف بزنم خدا جون می لونم تو نماز رو دوش داری دارم نماز می لونم مامان بابام هم تو رو دوش دارن اما نمی لونن که تو دوش داری نماز بلونن باهات حرف بزنن ...دیگه نتونستم به حرف هاش گوش بدم این نیم وجبی یه چیز رو یادم انداخته بود که خیلی وقت بود به یادش نبودم اون هم نماز , بااین که یادم رفته بود وضو چه جوری می گیرن یه وضو من دراوردی گرفتم اون قدر بی تاب بودم هیجی حالیم نبود چادر نماز هم نداشتم یه پتو رو سرم انداختم به اتاق پسرم رفتم من هم مثل پسرم به سجده رفتم با خدا حرف زدم هر دو تامون سر نماز خوابمون برد صبح که بیدار شد م دیدم زیر سرم بالشت گذاشتن و یه پتو رومه ومن بر عکس روزای قبل سر درد نداشتم حالم خیلی خوب بود قلبم سبک شده بود کامپیوتر رو روشن کردم و توی گوگل سرچ کردم چه حوری نماز بخونم؟
- ۹۴/۰۵/۰۳