/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

سلام بازدیده کننده ی عزیز این نویسنده دیگه نمی نویسه یه جورایی به قول خواجه امیری سلام اخر امروز 18مرداد 95اخرین روزه برام سخته دارم با یه ادم خداحافظی می کنم چون که باید برم نپرسین چرا باید رفت دیگه دلیل نمی خواد این وب سر به اینترنتی منه من که ولش کردم شما با خوندنش به نویسنده اش لطف می کنین به وبی که می تونست 5 ساله بشه ولی الان 482 روز عمر داره در اینده رو نمی دونم خودم همیشه از این وبای خاک خورده می ترسیدم دنیا گوش شنوایی داره عقده ایی هم هست از هر چی ترسیدم سرم اورد خواهشی دارم بقیه مطالب رو هم بخونین نذارین این وب بیشتر از ا ین خاک بخوره وبی که شاید صاحبش برای همیشه فراموشش کنه با این وب در یک کلام تنهایی هامو شادی هامو دوست داشتن هامو سهیم شدم این وب مثل یه دوست باهام بود وقتی که ادما سال 94 همه یه جورایی پرتم کرده بودن دور :):) گاهی انسان بودن گناه بزرگیست. اکنون که میدانم بخاطر کمک کردن به کودکی بیگناه که بازیچه جنگ و خشونت شده است فردا قبل از طلوع آفتاب مرا بدستان خداوند می سپارند. میدانم که انسانیت هرگز نمیمیرد ولی بدانید که گاهی انسانیت گناه بزرگیست:):)

توی گوگل سرچ کرد: چه جوری نماز بخونم؟

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۳۱ ب.ظ

                                                                                                                                                                                        خیلی وقت بود که ازش خبری نبود رفتم ببینم که داره چی کار می کنه دیدم که خودش و عروسکش سجده کردن و داره با عروسکش حرف می زنه :مامان بزرگ می له با خدا حرف بزنیم دیده تنها نیستیم به مامانم و بابام می له چرا نماز نمی خولین می له خدا نماز رو دوش داره می لما  تو خدا رو دوش داری راست می لی من یاید با خدا حرف بزنم خدا جون می لونم تو نماز رو دوش داری دارم نماز می لونم مامان بابام هم تو رو دوش دارن اما نمی لونن که تو دوش داری نماز بلونن باهات حرف بزنن ...دیگه نتونستم به حرف هاش گوش بدم این نیم وجبی یه چیز رو یادم انداخته بود که خیلی وقت بود به یادش نبودم اون هم نماز , بااین که یادم رفته بود وضو چه جوری می گیرن یه وضو من دراوردی گرفتم اون قدر بی تاب بودم   هیجی حالیم نبود  چادر نماز هم نداشتم یه پتو رو سرم انداختم به اتاق پسرم رفتم من هم مثل پسرم به سجده رفتم با خدا حرف زدم هر دو تامون سر نماز خوابمون برد صبح که بیدار شد م دیدم زیر سرم بالشت گذاشتن و یه پتو رومه ومن بر عکس   روزای قبل سر درد نداشتم  حالم خیلی خوب بود قلبم سبک شده بود  کامپیوتر رو روشن کردم و توی گوگل سرچ کردم چه حوری نماز بخونم؟

  • ۹۴/۰۵/۰۳
  • جوون مرد ...