حماسه ی زندگی ام (آلبرت شوایتزر (
خسته ام اما اون قدر برام عزیزه که لای چشمام حتی چوب کبریت بذارم البرت شوایتز بدون اغراق این مرد یکی از اسطوره های زندگیمه عاشق انسانیتشم خدایا کاری کن که من مثل این مرد بشم اخه شنیدم همچین دعا هایی گیراست : شوایتسر چهل سال آخر عمر خود را در آفریقا به طبابت در میان قبایل آفریقایی
گذراند. در آن زمان بحثهای زیادی بین روشنفکران پیش آمد. روشنفکران اروپا
چندین بار اعلامیههای مشترکی خطاب به شوایتسر صادر کردند که فعالیت تو،
هم در جهت موسیقیدانی، هم در جهت فلسفهورزی و هم در جهت پیشرفتی که در
زیستشناسی کردهای، در پاریس برای بشریت بسیار نافعتر است تا این که در آفریقا میان جذامیان طبابت کنی (در آن زمان جذام در آفریقا اپیدمی بود). سه اعلامیه جهانی روشنفکری بر ضد آلبرت شوایتسر صادر شد، اما او میگفت من احساس میکنم که این واقعیت است، آنها یا واقعیت نیستند یا واقعیتِ دور هستند. وجدان
اجازه نمیدهد که این مردم را ترک کنم و دست برنداشت. او در چند صفحهای
که در اواخر عمرش نوشت میگفت: «آن چه را بر قلمم جاری شده است فقط در
فاصلهٔ چرت و خواب نوشتهام اما الان از این هم پشیمان هستم. در فاصلهٔ
میان چرت و خواب هم میشد به کلبه یک آفریقایی سر کشید.»منبع:https://fa.wikipedia.org > توی پاریس شهر ی که عروس ناز دنیاست به خیلی حاها می رسید ولی به افریقا رفت 12سالم بود که حماسه البرت شوایتز رو خوندم و هنوز که هنوزه یادش توی ذهنم زنده است باید دوباره عمیق بخونمش شما هم بخونینش < دریافت حماسه البرت شوایتز
- ۹۵/۰۴/۲۷