حدیث دلدادگی
دلم برای یک دلدادگی ساده تنگ شده است از همان هایی که ان قدر ساده هستندکه اشک ادم را در می اورند برای فهمشان باید در ان وارد باشی اجازه می گیرند تا در گوشه ی دلت جاگیر شوند ولی بی اجازه می روند ان قدر اهسته در این دور تند دنیا نقش مقابلت را بازی می کنند که مغلوبشان می شوی حریف عشقی عشق هایت می شوند ولی دل من بی خود تنگ شده ای ما از این دلدادگی ها نخواهیم داشت ما گدای راه های این دنیا شدیم دل من چرا ارام هستی من گریه می کنم توچرا گریه نمی کنی دل من گریه کن نترس من مثل بقیه تورا دیوانه نمی خوانم دل من ما هردو گم شده ایم اسم ما بین اسامی این دنیا هست ولی خودمان در هوای سیگار الود گناه گم گشته خوانده شده ایم ای کاش اسم نداشتیم ولی سهمی از هوای پاک را برا ی خود زیر اسمان شهر جا می گذاشتیم وای اه نکن من هم دوست دارم دوباره ان رهگذر مهربان را ببینم دل من صبوری کن تا در گوشه ای از کوچه بساط گریه و اه را پهن کنم ان قدر گریه کنم تا چشم هایم قرمز شوند شاید رهگذر دل اش برای این غریبه بسوزد و با رخ زیبایش مرحم این چشم ها ی درد دیده شود وای اگر او نیاید من چه کنم کجا بروم من برای دیدن او دورگرد این کوچه ها شدم دل من معلوم است تا وقتی که من وتو چشم انتظار به بت ها ونگار های این دنیا داریم تا وقتی که کوچه ها و خیابان ها پر از سیگار های گناه شده است او نخواهد امد. سال ها نوشتم در ساحل فراموش کار روزگار ,,, انتظار تو را اما در ساحل نماندماندگار
- ۹۴/۰۳/۰۷