دور گرد اشغال خور
هوا خیلی سرده هیچ لباس گرمی ندارم شاید تا فردا صبح از سرما بمیرم خداحافظ نون های گرم البته من که فقط می تونم بوشون کنم نمی تونم بخورمشون گاهی باید صبر کنم تا مردم برن نونوا هم حواسش نباشه تا خرده های نونی که روی زمین ریخته شده رو بخورم میوه های گندیده ی سبزی فروش هم چیز خوبیه اگه تونستین به من بگین که چرا باید برای زندگی تلاش کنم جایزه می گیرین شاید به امید اومدن یه قهرمان یه فرد خدایی که بتونه فقر رو ریشه کن کنه برای دنیایی که توش همه چیز بر ای منی که همه ی عمرم محروم بودم دیگه دردی نباشه من به ارزو اون دنیا نفس می کشم خبر همچین دنیایی رو در اینده یه معلم دینی به من داد یه روز که برای زنده موندن توی سطل اشغال یه مدرسه سرک می کشیدم از پشت پنجره مدرسه صدای یه معلمی که با سوز عجیب و قشنگی در مورد دنیایی می گفت که قهرمانش مردی به نام صاحب زمانه نه بهتره بگم رهبرش ناجی ایش پیشتر شبیه خیال بود اما قاطعیت حرفاش و صداش نشون می داد که راسته اون حتما می یاد ای کاش زود تر می یومد اخه من به امید اون زنده ام
- ۹۴/۰۵/۱۸