/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

سلام بازدیده کننده ی عزیز این نویسنده دیگه نمی نویسه یه جورایی به قول خواجه امیری سلام اخر امروز 18مرداد 95اخرین روزه برام سخته دارم با یه ادم خداحافظی می کنم چون که باید برم نپرسین چرا باید رفت دیگه دلیل نمی خواد این وب سر به اینترنتی منه من که ولش کردم شما با خوندنش به نویسنده اش لطف می کنین به وبی که می تونست 5 ساله بشه ولی الان 482 روز عمر داره در اینده رو نمی دونم خودم همیشه از این وبای خاک خورده می ترسیدم دنیا گوش شنوایی داره عقده ایی هم هست از هر چی ترسیدم سرم اورد خواهشی دارم بقیه مطالب رو هم بخونین نذارین این وب بیشتر از ا ین خاک بخوره وبی که شاید صاحبش برای همیشه فراموشش کنه با این وب در یک کلام تنهایی هامو شادی هامو دوست داشتن هامو سهیم شدم این وب مثل یه دوست باهام بود وقتی که ادما سال 94 همه یه جورایی پرتم کرده بودن دور :):) گاهی انسان بودن گناه بزرگیست. اکنون که میدانم بخاطر کمک کردن به کودکی بیگناه که بازیچه جنگ و خشونت شده است فردا قبل از طلوع آفتاب مرا بدستان خداوند می سپارند. میدانم که انسانیت هرگز نمیمیرد ولی بدانید که گاهی انسانیت گناه بزرگیست:):)

شاید اگر دروغ را اشتباه می نوشتم...

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۵۲ ق.ظ

بابایی سلام ساعت حدودا سه و نیم من هنوز بیدار و یک ادم مسواک نزده ی شب زنده دار قافیه رو فیض بردی بیدار شب زنده دار نه باید گفت سجع چون این یه متنه به هر حال پرم از چیزای خوب بابایی دعا کن فردا صبح زود بیدار بشم من چه قدر بی خیالم مثلا قراره ...بشم دل مامان و بابا از همه مهمتر خودمو خوش کنم فردا باید درس بخونم امروز بد نبود چنان کتابای درسی ایم رو می خوندم که انگار قراره با خوندنشون پول پارو کنم بابایی متاسفانه واقعا گم شدم از بس که کسی به اسم داداش گفت گم شو واقعا شدم بابایی 18 سالگی واقعا سن بدیه 18 یعنی قانون نداشتن ها قانون جاذبه وارونه همش احساس می کنم نمی تونم بنویسم شدم یه جوحه کلاغ متقلب بی سواد بابایی دیروز فهمیدم قوی به دنیا اومدم من شجاع هستم نباید از هیچی بترسم تو توی این راه پشتم باش بخشید کم باهات حرف می زنم الان ساعت حدودا می خواد 4 بشه و من جغدی که صحنه شکار می کنم به هرحال دلم برای سادگی تنگ شده هرچی می رم می بینم یا نباید صاف و ساده بود یا باید سکوت کرد در غین های دروغ نمی دانم شاید اگر دروغ را اشتباه می نوشتم هیچ حقیقتی  تنها نبود اگر انار ترک خورده ایی باشم یا نه یک عدد شیشهی غیر دودی با خدا تنها می شدم چون وقتی تنهایم خودم هستم نه معلم اخلاق نه مقلد نادان

  • ۹۵/۰۴/۲۷
  • جوون مرد ...