عقاید تحمیلی یک دلقک
جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۲۸ ب.ظ
خدایا این همه شک و تردید رو کجای دلم بذارم نمی دونم چی درسته چی غلط همش باید از خودم بپرسم این کاری که می کنم درسته می ترسم تو از م راضی نباشی احساس یه ادم اعدامی بدبخت رو دارم که نمی دونه کی وخت مرگشه خدایا خنده داره چون عقاید یه دلقک رو بهم تحمیل کردن یه دلقکی که مجبور شده بند هاش رو به دست یه سری ادم نا وارد بسپره و یه نمایش کمدی اجرا کنه ولی خدایا می خوام بند سرنوشتم دست تو باشه نمی خوام با این نمایش مسخره به من بخندی و بگی عجب دلقک مسخره ای خودشو دست کیا سپرده اگه این بند هارو به دست من می سپرد یه نیش خند روی لب کسی نمی نشست و نمایش خوبی از اب در می اومد همه به احترامش بلند می شن بازیگر من اشرف مخلوقات صحنه ی نمایش عالم می شد خدایا من عقاید یه دلقک رو نمی خوام به من عقاید یه انسان متمدن رو بده خدایا من عقاید خودت رو می خوام چون می دونم درسته و بی نقص به نظرت چی می تونه باشه جز قران برای یه بار تو عمرم درست می گم مگه نه قران می تونه معیار شناخت من برای شایعه ها و دروغ ها یا حقیقت ها و راستی های جامعه ام باشه قران به من می گه کی برحقه به قول نابغه ی اسلام امام صادق:سخنان ما به شما می رسد,شما باید این سخنان را مورد بررسی قرار دهید اگر این سخنان موافق قران باشد قبول کنید و اگر ان را مخالف قران یافتید ان را قبول نکنید
- ۹۴/۱۰/۱۸