*منتظرتونیم ولی این بار توی صفحه نقاشی*
سلام شهاب جان از طرف من به دوستات سلام برسون اقا سر شون شلوغه فقط نقاشی تو و دوستات رو دید براتون یه بیست کنار گذاشت من به جای ایشون جوابت رو می دم نمی دونم منتظر بودن رو فهمیدی یا نه یه مثال ساده برات بزنم مثل این می مونه که منتظر روز تولدت باشی اروم و قرار رو از ادم می گیره مگه تو دنیا فکری به جز این هست می دونی دغدغه یعنی چی یعنی این که ذهنت رو به خودش مشغول کنه مطمئنم که حتی یه دقیقه هم حواست از روز تولدت پرت نمی شه سمج تر از همیشه ایی می فهمی چی می گم اقا کوچولو باید این جوری منتظر اقا بود اومدنش مثل تولده دنیا یه دنیا ی دیگه ای می شه مسلمونا اذیت نمی شن اممم یعنی هیچ کس حالا با هر دینی اذیت نمی شه حتما از دستم عصبانی هستی یک بهت گفتم اقا کوچولو دو تو خودت می دونی دوای هر درد بی درمون ظهور امام زمانه شهاب این روزا مذکر های اطرافم بزرگ هستن ولی اقا نیستن به خودت ببال اگه قد و قوارت کوچیکه اقایی روزی که دیدم دستت توی دست اقاست برام عجیب نبود چون یه عمر بدون این که خودم بدونم دستام رو گرفت فقط شگفتم گرفت که چرا آخدا هیچ وخت ندیدمشون حتی خواب و رویا هم استعداد دیدن ایشون رو نداره دفعی بعد که مداد به دستت گرفتی یه شاخه خشک بکش و خواهش بنویس الهی روز گار کسی را حالا با هر رتبه و مقامی بخواهد تقدس و اسم مهدی فاطمه را مخدوش و خدشه دار کند درد فلک این شاخه مهمان پا و دستش شود و زخم تن به بوسه این شاخه بی درک دهد
- ۹۵/۰۱/۰۹