13 اذر بهاری من
باورت می شه که امروز صبح از خواب بیدار شدم فکر کردم یه روز قشنگ بهاریه که یه چیزی به اسم ضد حال گفت نه خیر عزیزم امروز 13 اذره روز بهاری کجا بود خب دیگه ادم وقتی ضایع می شه چی کار می کنه سکوت می کنه یا از خودش دفاع من هم بی تفاوت پنجره رو واز کردم الان زیر یه پتو قایم شدم و با قیافه ی حق به جانبی بهش می گم نه امروز یه روز بهاریه چون من حس و حال افسرده هر روز رو ندارم من می خوام زنده تر از همیشه باشم سرم رو از پنجره بیرون کنم و داد بزنم امروز دیگه می یای مگه نه چون حال هوای امروز یه چیز دیگه اس گنجشگا از سرما رمق ندارن ولی جیک جیک می کنن رفتگر هم بر عکس هر روز می خنده بهتر از همیشه جارو می زنه جز اینه که قراره ادم مهمی بیاد بعدش یه ادم که بهش می گن همسایه دعوام کنه اول صبحی ادم مهم کی بود اگه هم مسئول چیزی هس قبل از ما ها رفتن نمی خواد ذوق کنی .من هم به قیافه وار فته اش نگاه کنم بفهمم با دلال مسکن نباید در افتاد پنجره ی اتاقم رو محکم بهم بکوبم نه مثل این که امروز هم اون ادم مهم نمی یاد هنوز اول صبحه برای قضاوت زوده ولی کم کم احساس می کنم که یه دوست مجازی راست می گفت تو که نیای پاییز همون پاییزه بهار هم از هوای پژمرده شهر و ادما پاییز می شه اصلا ما از بعد از رفتن تو چهار تا پاییز داریم و خودمون نفهمیدیم. اخه جوون مرد یه نگاهی تو اینه به خودت کردی تو عوض شدی یا بهتر بگم ادم خوبی شدی یا همون موجود ضیعیف عنصر و بالهوس سابقه ای می تونی توی سرمای زمستون خودتو از گرمای پتو محروم کنی می تونی توی چندین در جه ی سانتی گراد تابستون بی خیال باد کولر بشی می تونی تصور کنی اگه گام به گام این اقا باشی ممکنه جونت در خطر باشه حاضر می شی کل هستی ایت رو به پاش بریزی یانه فقط لاف می زنی که اقا جون بیا دیگه سردم شده سرما داره دستش رو روی استخونام می زنه با اجازه ات می رم پنجره رو بندم نکنه این هم یکی از حسرتای زندگی ایم بشه که ظهور بزرگ ترین رهبر و امام نبینم مگه تو همون منجی که از همه ادیان منتظرش هستن نیستی زبونم مو در اورد از بس گفتم که تو تنها کسی هستی به اوضاع به هم ریخته الان سر و سامون می دی
- ۹۴/۰۹/۱۳