امام زمان در بین ما حضور دارن همه ی ما حداقل یه بار توی عمرمون ایشون رو می بینیم امام زمان پدر ما هستن این نیست که یه پدر دل سوز بی خیال ما بشه ایشون همیشه در جامعه حضور دارن حتی از ما پر رنگ تر ولی به جز خواست ایشون کسی در بین شلوغی این شهر بی در پیکر به هویتشون پی نمی بره فکر کنین قراره کسی وارث زمین باشه یه جورایی برای ابر قدرت ها و معظم های امروز ی یه خطر بزرگ باشه اونا اگه شناسایی ایش کنن که به شهادتش می رسونن تا خودشون به کرسی قدرت پایدار و پابرجا باشن بتونن دوباره کاخ روی کلبه خرابه ی یه کارمند بیچاره بسازن کسی حرف حق زد ناحق خونش ریخته بشه پس موارد امنیتی هم هست تا امام بادیگارد و یار نداره ناشناخته بمونه خلاصه ما چون از حق دفاع نکردیم دنیا دست ظالما افتاد خدا که حتما دلسوز تر از معلم های شیمی و فیزیک دبیرستانمون هس با امتحان های سخت الهی می خواد مارو کامل و با سواد کنه به خاطر همین اماممون غایبه تا با فتنه ها و مشکلات اطرافمون دست و پنجه ای نرم کنیم به همون درجه ی بالای انسانیت که خواب رو به چشمای ارسطو ها و مولانا ها حروم کرده بود برسیم اعمال و کار های خیری که انجام می دیم ثوابش چند برابره چون ما ندیده و نشنیده به قران و دین محمد ایمان اوردیم ما درسته اماممون ظهور نداره ولی هس با جون دل وظایفون رو انجام می دیم و مژده باید به خودمون ببالیم که بهترین مردم این زمانه ایم مردمی که پیامبر ارزوی دیدنشون رو داشت و اونها رو برادرای خودش می دونست جوری که اصحاب پیامبر به ما غبطه خوردن و دوست داشتن جای ما باشن ظهور یه مرد مرد و منجی ادم رو امیدوار می کنه تا توی این اخرین نفس های انسانیت نفس بکشه ظهور ادم رو قوی می کنه تا از ظلم و بی عدالتی نترسه چون ادم منتظر می دونه یه روز همه ی این ها ریشه کن می شه به خاطر همین با اینا می جنگه ظهور باعث متولد شدن یه ادم جدید می شه ادمی که به خاطر اومدن یه قهرمان و دنیای بهتر بلند می شه علیه همه ی نابرابری ها می جنگه تا بنیان دنیای بهتر قوی و احیا بشه ما نباید بشینیم یه گوشه و بگیم اه خدایا مهدی را برسان باید بر اساس استعداد ها و توانایی هامون گره کور واز کنیم اگه خوش صدایی اواز بخون و از امام زمان بگو اگه خوب می نویسی قلم به دست شو اگه مخ ریاضی هستی ابداع و ابتکار نو بساز تا جهانی بشه تا به عنوان یه مسلمون وشیعه توی دنیا خوش بدرخشه اگه معلمی دانش اموزات رو خوب تربیت کن همه کارو که امام زمان نمی کنه اگه اوضاع بدتره تو از بدتر به بدش برسون اگه بده تو از بد به خوب اگه خوبه به خوب تر و اون عالیه و افرینه با اومدن امام زمان جور می شه مهم نیست که کم هستیم توی تاریخ سپاهی بوده که سربازاش تا اون سر دنیا بوده ولی از چند تا سرباز که تعدادشون از انگشت دست کم تر بوده شکست خورده این کار از خدا بر می یاد باور کن
از تو که می خوام بگم یه بغضی گلوم رو می گیره لعنت به این بغض بی موقع توی گلوم جا خوش می کنه نمی تونم با انسجام بیشتری از تو بگم یکی تموم لغات زبان فارسی رو از مخم قاپ می زنه خدایا چرا گره از این زبون سرخ باز نمی کنی طرف مقابل باید خیلی وارد باشه تا بدونه من از کی می گم طرف باید اهل دل باشه تا بفهمه عشق من کیه چه عشقی چه کشکی گاهی ازش دل می برم مثل الان حتی از خودمم هم بریدم من زخمی ام یه گرگ زخم دیده که درمان ادم شدنش دیدن ماه پشت ابرشه ماه من مثل ماه بقیه نصفه نیست کامله ماه من توی رود چشمم دیدنیه حیف رودی که گندابه ماه و خورشید براش فرق می کنه ماه من نورش رو از خورشید خدا می گیره پس بین اون و خدا فرقی نیست حالم به هم می خوره از این چشمای دروغ گوکه می گن ماه کنعانی من پیشم نیست ماه من کنارم حضور داره بوی پیراهنش هم جا دیده می شه مثل این که من علاوه بر نابینا شدن نا بویا هم شدم جون من چه ارزشی داره که بهش قسم بخورم باید به من بیش تر از یه اعدامی ترحم و محبت کرد من احساسات پامچال قلبی ایم رو خفه کردم من گریه نکردم وختی که فهمیدم امام زمانم هر هفته کارنامه ی اعمالم رو می بینه هر هفته می گه این چرا خراب کرد این که ادعاش می شد من رو دیوونه وار دوست داره مگه چند نفر امام زمانشون رو می شناسن کیا می دونن من یه روز ظهور می کنم و اقا جون من به تو پشت کردم از اون به بعد پشتم شکسته چون تو پشت و پناهمی من دیگه عوض شدم حتی خودمم هم نمی شناسم اخه ادم باید اول خودش رو بشناسه عیار دلش رو وزن کنه تا خودش رو عاشق آماده کنه بعد پله پله تا خدا و امام زمانش
شکوفه ای را به خاطر این که لطیف بود از شاخه ی خشک درخت اخراج کردند شکوفه زیر دست و پا له شد شکوفه ی مچاله شده ای که هیچ کس او را نمی خواست یک گوشه تک و تنها تحلیل می رفت که مادری شکوفه را به دست گرفت به گرمی اتویش کرد خاک شکوفه را تکاند شکوفه قشنگ شده بود مادر شکوفه را به شاخه اویزان کرد به درخت گوشزد کرد تو یک مادری نباید بین بچه هایت فرق بگذاری مادر به سمت رودخانه رفت دیگر کسی او را ندید شکوفه قد کشید یک سیب لب سرخ شد اما به هیچ دستی بها نمی داد تا این که فهمید زنی که زیر درخت نشسته یک مادر است خودش را توی دامان سفید او انداخت مادر یک گاز به سیب زد و بقیه اش را به یک پری جنگل داد پری دوست داشت مانند او مادر باشد اما درختان گفتند تو خود یک مادر هستی یک باغ بان مادر همه ی دانه هاست پری از خوشحالی بال دراورد مادر بودن برایش کلاس و ارزش خاصی داشت از مادر بودنش پشیمان نمی شد سرش را بالا می گرفت و بلند می گفت سوز دلتان من یک مادرم ... تقدیم به مادرم حضرت زهرا
دوست دارم نگا ش کنین یه ادم تا اخرین لحظات عمرش پای باورش مونده نفس نفس می زنه ولی به خاطر عشقش خدا با همون نفسای بریده به کسایی که اسیرش کردن جواب می ده به من و امثال من می گه که فکر نکنین ما مدافعان به خاطر بشار اسد می ریم ما به خاطر دینمون مقدساتمون توی یه کشور غریب می جنگیم بشار اسد یکی مثل ما اصل کاری خداست و حضرت زینبه . بهش حسودی ایم می شه تا اخرین نفسش از خدا می گه خوب فهمیده که بعد از سوریه و عراق نوبت به کشورای همسایه هم می رسه می دونه که داعش رو باید الان از بین برد یعنی پیشگیری بهتر از درمانه پس از کشورش به عنوان یه وطن پرست دفاع می کنه مثل شیر مردای ما