/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

سلام بازدیده کننده ی عزیز این نویسنده دیگه نمی نویسه یه جورایی به قول خواجه امیری سلام اخر امروز 18مرداد 95اخرین روزه برام سخته دارم با یه ادم خداحافظی می کنم چون که باید برم نپرسین چرا باید رفت دیگه دلیل نمی خواد این وب سر به اینترنتی منه من که ولش کردم شما با خوندنش به نویسنده اش لطف می کنین به وبی که می تونست 5 ساله بشه ولی الان 482 روز عمر داره در اینده رو نمی دونم خودم همیشه از این وبای خاک خورده می ترسیدم دنیا گوش شنوایی داره عقده ایی هم هست از هر چی ترسیدم سرم اورد خواهشی دارم بقیه مطالب رو هم بخونین نذارین این وب بیشتر از ا ین خاک بخوره وبی که شاید صاحبش برای همیشه فراموشش کنه با این وب در یک کلام تنهایی هامو شادی هامو دوست داشتن هامو سهیم شدم این وب مثل یه دوست باهام بود وقتی که ادما سال 94 همه یه جورایی پرتم کرده بودن دور :):) گاهی انسان بودن گناه بزرگیست. اکنون که میدانم بخاطر کمک کردن به کودکی بیگناه که بازیچه جنگ و خشونت شده است فردا قبل از طلوع آفتاب مرا بدستان خداوند می سپارند. میدانم که انسانیت هرگز نمیمیرد ولی بدانید که گاهی انسانیت گناه بزرگیست:):)

ازم نپرس که چی  شد  که می خوام زندگی ایم رو بدم به تو که تو به جام زندگی کنی من فقط دوست دارم   برای چند بار    یه کی دیگه به جام نفس بکشه شاید این زندگی کوفتی و لعنتی کمتر سزاوار نفرین باشه شاید اگه به خونه زندگی ایم بر گشتم همه چی رو به راه بشه می دونم هیچ کی نمی تونه به جای اون یکی زندگی کنه ولی زندگی من پیشکش تو به جای من نفس بکش به جای من زنده بمون به جای من راه برو این جوری من و تو با هم فرقی نداریم تو منی من توام ....

  • جوون مرد ...

من همون مریض ای سیو هستم که تو   باید از پشت شیشه بینیش از همون شیشه هایی که ادم خودش رو می بینه ولی از پشتش خبر نداره من خود درمونده مو هر روز توش می بینم اما تورو نه این بیمارستانا هم از اداره ی پلیس یاد گرفتن یه خوشحالی مطمئنی داشتم که اگه یه مریضی توی اتاق با یه پنجره ی شیشه ای محکوم به حبس باشه بتونه ملاقاتیش رو با چشم گریون ببینه ولی من باید چشم بصیرت داشته باشم تا تو رو ببینم اوایل نمی دونستم یکی از پشت شیشه شاهد اعمالمه پس هر مسخره بازی که دوست داشتم در می اوردم یا گاهی وختا یواشکی گریه می کردم خوراکی های غیر مجاز  می خوردم تا این که یه روز یه تابلو توی اتاقم وصل کردن : شاید از پشت اینه ی جیوه ای هم یکی داره نگات می کنه و خودت تنها نیستی .از اون روز به بعد حواسم به کارام بود تا این که یه روز خیلی به پنجره ی جیوه ای نزدیک شدم احساس کردم بوی یاس می یاد گلی که نشون یه غریبه ی بود بهتره تصحیحش کنم غریبه ی اشنا بود از اون روز به بعد یه انگ دیوونه هم بهم زدن چون می خواستم با کله ی اهنیم شیشه رو بشکونم سرم هر روز خونی بود زخمش عود می کرد برای این که کله ام منفجر نشه بهم یه تبر دادن ولی اون هم فایده نداشت با همه چی سعی کردم این طلسم موجود رو بشکونم ولی نشد که نشد تا این که یه روز گریه ام گرفت تو عالم دیوونگی گفتم شاید اشکم بشکنتش یه قطره مو به شیشه مالیدم ولی باورم نمی شد که یه قطره اشک این همه معجزه داشته باشه شیشه با خاک یکسان بشه من کسی رو ببینم که سالهاست برای دیدنش مردم اواره ی کوچه و خیابون می شن ....شاید ادامه داشته باشه به هر حال نمی دونم

  • جوون مرد ...

ای کاش یه دیوار فقط فاصله مون بود ای کاش من می تونستم علاوه بر هق هق گریه فقط یه کلام بگم سلام نمی دونی همین گفتن سلام چه قدر برام مهمه همین رو که بگم مطمئن باش لال می شم فقط گریه می کنم در عوض تو باید برام قران بخونی با صدای قشنگت دیوونه تر کنی به درک که آجرا نمی ذارن بینمت به درک که یه دیوار بلند فاصله اس ولی صدات که می رسه با اون می خوان چی کار کنن و ایا می تونن   حس گرمی که توی تک تک ملکولای قلبم جا خوش کرده رو تجزیه  کنن گیرم که من رو به زور از دیوار دور کنن توی یه اتاق حبس کنن اتاقی که کیلومتر ها از اون دیوار دور باشه چار دیواری که دیگه صدای صوتت رو نشنوم  با دلی که دیگه رفته و بر نمی گرده می خوان چی کار کنن دلی که گرو  تویی که پشت دیواری باید    نفهمیده باشن که من حتی به فاصله بینمون دیوار راضی شدم که لااقل صدات رو بشنوم لااقل یه دل خوش باشه پشت دیوار تو رو دارم من تنها کسی نیستم که توی سرمای زمستون دارم از تنهایی و بی کسی با صدای خفه ای گریه می کنم تنهام چون تنها کسم رو ازم گرفتن تنها کسم پشت دیوار برام قران می خونه از مشتام بدم می یاد که عرضه ی خراب کردن یه دیوا ر رو ندارن یا این دیوار رو با ید خراب کنم یا کل هستی خودم رو متلاشی چه قدر حسودن که همون یه دیوار فاصله رو هم نمی بینن من رو توی یه اتاق یه نه بهتره بگ برزخ حبس می کنن من از در ای بسته می تر سم چون همیشه برام تداعی جدایه اتاقی که بوی تو رو نداره سرد و بی روحه از همه بدتر من محکوم به تنهایی با اعمال شاقه می کنن این که هر روز شاهد پژمرده شدن گل یاسم باشم و بهش نتونم اب بدم و محبت کنم لعنت به هر چی دیکتاتو ر و ظالمه نفرین به دستایی که باعث جدایی و دوری می شن 

  • جوون مرد ...

 توی روزنامه اگهی دادم امیدوارم اگهی ایم رو ببینی خیلی هزینه داشت اخه صفحه ی اوله چون عکسی ازت نداشتم یه گل نر گس گذاشتم می دونی زیرش چی نوشتم, نوشتم که گمت کردم چون خودم خواستم که گم بشی بی تفاوت از همه ی نشونه هایی که یه خط و ربطی به تو داشت گذشتم خواستم که نباشی چون بدون تو خوش بودم بودن یا نبودنت اندوهی برام نداشت یا اصلا مهم نبود اگه بیای یا نیای من منتظرت نیستم تا ادمای دیگه هستن کنترل زمین دستشونه نیاز به تو نیست این جا کسی تورو نمی خواد اه اه دارم چی می گم اره خوب مچم رو گرفتی بهت دروغ گفتم از وختی گم شدی حالم بده دکتر می گه از قلب تنگیه که آسم گرفتم نفس که کم می یارم از دکترا هم کاری بر نمی یاد اون قدر سرفه می کنم که از چشمام خون می یاد دیگه دستمال هم نمی تونه این لخته های خون رو پاک کنه پیش همه ضایع می شم که گریه کردم فایده نداره همه از این غم لاعلاج من  قطع امید کردن همه می گن تسلیت چون خنده هام و شادی هام همین هفته ی پیش پیش پای شما مرد اقا جون جون من من رو پاک کن زلالم کن می دونم این کار برات مثل اب خوردنه ....

  • جوون مرد ...

این دفعه از کوثر بریدم ...منبع :گلیه مرد http://gilemard.blog.ir 

در درون خودش کلنجاری داشت باخودش، برای کسی اشکار نمیکرد،اما گاهی توی حرفهایش میزد بیرون.هربار که برمیگشت ومینشستیم به حرف زدن
حرفهایش بیشتر بوی رفتن میداد
و اگر توی حرفهایش دقیق میشدی میتوانستی بفهمی که هرروز دارد قدمی را کامل میکند
آن اوایل یک بار که از معرکه برگشته بود وسط حرفهایش خیلی محکم گفت :
جانفشانی اصلا کار اسانی نیست
بعد تعریف کرد که انجا در نقطه ای باید فاصله ای چندمتری را در تیررس تکفیری ها میدوید و توی همین چند متر دخترش امده جلوی چشمش
بعد توضیح داد که تعلقات چقدر مانع شهادت شهید است
تمرین های زیادی رو توی یکی دوسال گذشته برای بریدن رشته تعلقاتش انجام داده بود و همه راهم برید
این بار که میرفت به کسی گفته بود

این دفعه از کوثر بریدم   

 
  • جوون مرد ...

دختر 3 ساله شهید مدافع حرممنبع :گلیه مرد http://gilemard.blog.ir 

صحنه‌ی دردناکی بود... 

زجه‌های دختر سه ساله این شهید بزرگوار، ناخودآگاه دلت رو می بره  
 
4_خرداد_94      

  • جوون مرد ...