خدایا ای کاش می شد تموم این دنیا خاکی و لعنتی رو توی یه دستمال کوچولو و سفید فین کرد و انداختش تو سطل اشغال ولی گذاشتم اشکای دلم روی گونه هام بمونه تا دستای لطیف تو پا کشون کنه از بچگی بهم یاد دادن حرمت اشک بیش تر از اب بینیه چون می تونستم اشکم رو با دست پاک کنم ولی اب بینی ایم رو نه روی دستم می زدن و می گفتن این کار ادمای بی تربیته حالا هم طبق حرفای خودشون با تربیت شدم می خوام دنیا رو فین کنم می گن بذار بمونه چیزی به این خوبی چرا باید فینش کرد می بینی فاصله ی بین حرف و عمل رو این جوری شد که به همه ی حرفا شون شک کردم خدایا اشکام داره گونه هام رو زخم می کنه خودت پاکشون کن دست نخورده گذاشتمشون تا زلال بمونن اره دیگه به نطرت چرا گریه کردم می دونم که می دونی ولی می خوام تاکید کنم فین کردن دنیا خیلی درد داشت اما تحملش کردم تا گرمای محبتت رو لمس کنم
خب سلام بعد از یه هفته سلام خب من هم دلم برات تنگ شده خب بهت نگفتم که من بد جوری تو خواب زمین خوردم جوری که دهنم خونی شد خب ای کاش یه روز می شد که به شوق دیدن تو پله ها رو یکی دو تا کنم و با سر بخورم زمین مهم نیست که سرم بشکنه مهم اینه که مر حم زخم سرم دست توئه این که تو سرم رو باند پیچ کنی و. زخمم رو ضد عفونی ...می دونی فکر می کنم تموم قتل و فسادایی که توی دنیا هس به خاطر شکمه ما ادما به خاط ر این که شکمون رو سیر کنیم گاهی اوقات حاضر یم هر کاری بکنیم از حق یتیم خوردن تا کشتن یه ادم بی گناه. فکرش رو کن من رو چند روز توی یه اتاق حبس کنن تا یه هفته بهم غذا ندن روز هفتم با یه سینی پر از غذا بیان و بگن این نامه رو امضا کن و از عشق امام زمانت دست بکش وای من گرسنه ام یه هفته اس که غذا نخوردم بدجنسا تموم اون غذاهایی رو که من دوس دارم درست کردن بوی غذا بد جوری رسواست و رسوا تر از اون لب و لوچه ی اویزون من و ادم گرسنه که هیچی نمی فهمه یهو دیدی قبول کردم یه دل سیر غذا خوردم ولی وسط کار یادم بیاد ای دل غافل من تو رو به یه سینی غذا فروختم لعنت به من قد یه دختر بچه ی نبودم به خاطر عشقش حاضره تا یه هفته هم غذا نخوره بیشتر هم شد براش مهم نیست باز لب به غذا نمی زنه حتی وختی که ظرف غذا رو جلوش می ذارن ولی اون با تموم گرسنگی ایش ظرف رو چپه می کنه ... اره یه سری چیزا هس که خیلی گو ل زنکه تو می دونی که نباید بری طرفشون ولی خب اون قدر سر سودات شدن که به و جدانت گوش نمی دی وختی متوجه می شی که هر غلطی کردی و چیزی از خود انسانت باقی نذاشتی اقا جونم می خوام بهت بگم که من به شکمم بیش تر از انسانیتم اهمیت می دم پس چه جوری بتونم توی راه تو از جونم هم بگذرم خودت برام دعا کن که ادم بشم و من بتونم از تموم این تعلقات بگذرم به خاطر یه گوشه چشم تو
باورت می شه که امروز صبح از خواب بیدار شدم فکر کردم یه روز قشنگ بهاریه که یه چیزی به اسم ضد حال گفت نه خیر عزیزم امروز 13 اذره روز بهاری کجا بود خب دیگه ادم وقتی ضایع می شه چی کار می کنه سکوت می کنه یا از خودش دفاع من هم بی تفاوت پنجره رو واز کردم الان زیر یه پتو قایم شدم و با قیافه ی حق به جانبی بهش می گم نه امروز یه روز بهاریه چون من حس و حال افسرده هر روز رو ندارم من می خوام زنده تر از همیشه باشم سرم رو از پنجره بیرون کنم و داد بزنم امروز دیگه می یای مگه نه چون حال هوای امروز یه چیز دیگه اس گنجشگا از سرما رمق ندارن ولی جیک جیک می کنن رفتگر هم بر عکس هر روز می خنده بهتر از همیشه جارو می زنه جز اینه که قراره ادم مهمی بیاد بعدش یه ادم که بهش می گن همسایه دعوام کنه اول صبحی ادم مهم کی بود اگه هم مسئول چیزی هس قبل از ما ها رفتن نمی خواد ذوق کنی .من هم به قیافه وار فته اش نگاه کنم بفهمم با دلال مسکن نباید در افتاد پنجره ی اتاقم رو محکم بهم بکوبم نه مثل این که امروز هم اون ادم مهم نمی یاد هنوز اول صبحه برای قضاوت زوده ولی کم کم احساس می کنم که یه دوست مجازی راست می گفت تو که نیای پاییز همون پاییزه بهار هم از هوای پژمرده شهر و ادما پاییز می شه اصلا ما از بعد از رفتن تو چهار تا پاییز داریم و خودمون نفهمیدیم. اخه جوون مرد یه نگاهی تو اینه به خودت کردی تو عوض شدی یا بهتر بگم ادم خوبی شدی یا همون موجود ضیعیف عنصر و بالهوس سابقه ای می تونی توی سرمای زمستون خودتو از گرمای پتو محروم کنی می تونی توی چندین در جه ی سانتی گراد تابستون بی خیال باد کولر بشی می تونی تصور کنی اگه گام به گام این اقا باشی ممکنه جونت در خطر باشه حاضر می شی کل هستی ایت رو به پاش بریزی یانه فقط لاف می زنی که اقا جون بیا دیگه سردم شده سرما داره دستش رو روی استخونام می زنه با اجازه ات می رم پنجره رو بندم نکنه این هم یکی از حسرتای زندگی ایم بشه که ظهور بزرگ ترین رهبر و امام نبینم مگه تو همون منجی که از همه ادیان منتظرش هستن نیستی زبونم مو در اورد از بس گفتم که تو تنها کسی هستی به اوضاع به هم ریخته الان سر و سامون می دی
همه فکر می کنن تو یه جای خوش اب و هوا هستی اون جا می مونی تا وخت ظهورت شه ولی نه روایت هس که می گن دوران غیبت مثل دوران اسارته در بین همه هسی فقط اون هایی که لیاقت دارن تو رو می شناسن بقیه بهت تنه می زنن دلت رو می شکونن مسخره ات می کنن گاهی اون قدر نزدیک هسی که پیرمرد دور گرد نمی فهمه که مشتری همیشگی ایش امام زمانه از همه بیشتر ازمشکلات جامعه خبر داری می دونی فقر چیه بی کاری یه مرد زن و بچه دار چه دردی داره یا این که از قاعده ی پ به توان سه با خبری پارتی پول پرویی راز دل جوون های عاشق بی پولی که به در خت تکیه دادن رو می دونی نگران زن پا به ماه و بیوه ای هستی که هزاران چشم نامرد هیز دنبالشه هر شب روی دختر فراری توی پارک پتو می کشی براش ایت الکرسی می خونی همش سنگ جلوی پای دخترک دبیر ستانی ساده لوح می ندازی که نتونه سر قرار با دوس پسر معتادش بره چون براش نقش کشیده هر جمعه به مادر شهیدی که سر قبر بچه شه سر می زنی کمکش می کنی تا سنگ قبر پسرش رو بشوره و چون از اوضاع بد مالی این خانواده محترم و ابرو دار با خبری بهشون کمک مالی می کنی چند بار براشون خرید کردی و سقف خونه شون رو تعمیر اقای جانباز خونه نشین رو یاد ت نرفته به اون هم سر می زنی می گی پسر شهیدم اقا جون دروغ هم نگفتی واقعا پسر شهیدی خلاصه اگه بیشتر خیال پردازی کنم این این تکنو لوژی لعنتی طاقتش رو نداره و از حجم زیا د می سوزه راستی یادم رفت که بگم که واقعا واقعا برای گناه ها و اشتباه ها ی ما ناراحت می شی و دعا می کنی و از طرف ما از خدا طلب بخشش می کنی