/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

سلام بازدیده کننده ی عزیز این نویسنده دیگه نمی نویسه یه جورایی به قول خواجه امیری سلام اخر امروز 18مرداد 95اخرین روزه برام سخته دارم با یه ادم خداحافظی می کنم چون که باید برم نپرسین چرا باید رفت دیگه دلیل نمی خواد این وب سر به اینترنتی منه من که ولش کردم شما با خوندنش به نویسنده اش لطف می کنین به وبی که می تونست 5 ساله بشه ولی الان 482 روز عمر داره در اینده رو نمی دونم خودم همیشه از این وبای خاک خورده می ترسیدم دنیا گوش شنوایی داره عقده ایی هم هست از هر چی ترسیدم سرم اورد خواهشی دارم بقیه مطالب رو هم بخونین نذارین این وب بیشتر از ا ین خاک بخوره وبی که شاید صاحبش برای همیشه فراموشش کنه با این وب در یک کلام تنهایی هامو شادی هامو دوست داشتن هامو سهیم شدم این وب مثل یه دوست باهام بود وقتی که ادما سال 94 همه یه جورایی پرتم کرده بودن دور :):) گاهی انسان بودن گناه بزرگیست. اکنون که میدانم بخاطر کمک کردن به کودکی بیگناه که بازیچه جنگ و خشونت شده است فردا قبل از طلوع آفتاب مرا بدستان خداوند می سپارند. میدانم که انسانیت هرگز نمیمیرد ولی بدانید که گاهی انسانیت گناه بزرگیست:):)

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است


از تو  که می خوام بگم  یه بغضی گلوم رو می گیره لعنت به این بغض    بی موقع توی گلوم جا خوش می کنه  نمی تونم با انسجام بیشتری از تو بگم یکی تموم لغات زبان فارسی رو از مخم قاپ می زنه خدایا چرا گره از این زبون سرخ باز نمی کنی  طرف مقابل باید خیلی وارد باشه تا بدونه من از کی می  گم  طرف باید اهل دل باشه  تا بفهمه عشق من کیه  چه عشقی چه کشکی گاهی ازش دل می برم مثل الان حتی از خودمم هم بریدم من زخمی ام یه گرگ زخم دیده که درمان ادم شدنش دیدن ماه پشت ابرشه ماه من مثل ماه بقیه نصفه نیست کامله ماه من توی رود چشمم دیدنیه حیف رودی که گندابه ماه و خورشید براش فرق  می کنه ماه من نورش رو از خورشید خدا می گیره  پس بین اون و خدا فرقی نیست  حالم به هم می خوره  از این  چشمای دروغ گوکه می گن   ماه کنعانی من  پیشم نیست   ماه من کنارم  حضور داره  بوی پیراهنش هم جا دیده می شه  مثل این که من علاوه بر نابینا شدن  نا بویا  هم شدم    جون من  چه ارزشی داره  که بهش قسم بخورم  باید به من بیش تر از یه اعدامی  ترحم  و محبت کرد  من احساسات پامچال قلبی ایم رو  خفه کردم من  گریه نکردم وختی که فهمیدم امام زمانم  هر هفته کارنامه ی اعمالم رو می بینه هر هفته می گه این چرا خراب کرد این که ادعاش می شد من رو  دیوونه وار دوست داره مگه  چند نفر امام زمانشون رو  می شناسن  کیا  می دونن من   یه روز ظهور می کنم و اقا جون  من  به  تو پشت  کردم  از اون به بعد پشتم  شکسته چون  تو پشت و پناهمی من  دیگه عوض شدم  حتی خودمم هم  نمی شناسم  اخه ادم باید  اول خودش رو بشناسه  عیار دلش رو   وزن کنه  تا خودش رو عاشق آماده  کنه  بعد پله پله تا خدا  و امام  زمانش

  • جوون مرد ...

 خدایا این همه شک و تردید رو کجای دلم بذارم نمی دونم چی درسته چی غلط  همش باید از خودم بپرسم این کاری که می کنم درسته   می ترسم   تو از م راضی نباشی احساس یه ادم اعدامی بدبخت رو دارم که نمی دونه کی وخت مرگشه خدایا خنده داره  چون عقاید یه دلقک رو بهم تحمیل کردن یه دلقکی    که مجبور شده بند هاش رو به دست یه سری ادم نا وارد بسپره و یه نمایش کمدی اجرا کنه ولی خدایا می خوام بند سرنوشتم دست تو باشه نمی خوام با این نمایش مسخره  به من بخندی و بگی عجب دلقک مسخره ای خودشو دست کیا سپرده اگه این بند هارو به دست من می سپرد یه نیش خند روی لب کسی نمی نشست و نمایش خوبی از اب در می اومد همه به احترامش بلند می شن بازیگر من اشرف مخلوقات صحنه ی نمایش عالم می شد خدایا من   عقاید یه دلقک رو نمی خوام به من عقاید یه انسان متمدن رو بده خدایا من عقاید خودت رو می خوام چون می دونم درسته و بی نقص  به نظرت چی می تونه باشه جز قران  برای یه بار تو عمرم درست می گم مگه نه قران می تونه معیار شناخت من برای شایعه ها و دروغ ها یا حقیقت ها و راستی های جامعه ام باشه قران به من می گه کی برحقه به قول نابغه ی اسلام امام صادق:سخنان ما به شما می رسد,شما باید این سخنان را مورد بررسی قرار دهید اگر این سخنان موافق قران باشد قبول کنید و اگر ان را مخالف قران یافتید ان را قبول نکنید

  • جوون مرد ...

 شکوفه ای را به خاطر این که لطیف بود از شاخه ی خشک درخت اخراج کردند شکوفه زیر دست و پا له شد شکوفه ی مچاله شده ای که هیچ کس او را نمی خواست یک گوشه تک و تنها تحلیل می رفت که مادری شکوفه را به دست گرفت به گرمی اتویش کرد خاک شکوفه را تکاند شکوفه قشنگ شده بود  مادر شکوفه را به شاخه اویزان کرد به درخت گوشزد کرد تو یک مادری نباید بین بچه هایت فرق بگذاری  مادر به سمت رودخانه رفت دیگر کسی او  را ندید شکوفه قد کشید یک سیب لب سرخ شد اما به هیچ دستی بها نمی داد تا این که فهمید زنی که زیر درخت نشسته یک مادر است خودش را توی دامان سفید او  انداخت مادر یک گاز به سیب زد و بقیه اش را به یک پری جنگل داد  پری دوست داشت مانند او مادر باشد  اما درختان گفتند تو خود یک مادر هستی یک باغ بان مادر همه ی دانه هاست پری از خوشحالی بال دراورد مادر بودن برایش کلاس و ارزش خاصی داشت از مادر بودنش پشیمان نمی شد سرش را بالا می گرفت و بلند می گفت سوز دلتان  من یک مادرم ... تقدیم به مادرم حضرت زهرا

  • جوون مرد ...

 
دوست دارم نگا ش کنین یه ادم تا اخرین لحظات عمرش پای باورش مونده  نفس نفس می زنه ولی به خاطر عشقش خدا با همون نفسای بریده به کسایی که اسیرش کردن جواب می ده به من و امثال من می گه که فکر نکنین ما مدافعان به خاطر بشار اسد می ریم ما به خاطر دینمون مقدساتمون توی یه کشور غریب می جنگیم بشار اسد یکی مثل ما اصل کاری خداست و حضرت زینبه .  بهش حسودی ایم می شه تا  اخرین نفسش از خدا می گه خوب فهمیده که بعد از سوریه و عراق نوبت به کشورای همسایه هم می رسه می دونه که داعش رو باید الان از بین برد یعنی پیشگیری بهتر از درمانه پس از کشورش به عنوان یه وطن پرست دفاع می کنه مثل شیر مردای ما

  • جوون مرد ...

  • جوون مرد ...

 باورم نمی شه فردا باید توی جای گنده و تنگ خاکت کنن  یادمه تو خیلی مرتب بودی نمی ذاشتی یه خاک روی لباست بشینه بهت قول می دم که نذارم کفن سفیدت خاکی بشه نمی تونم فردا چشم های همیشه بازت رو بسته ببینم اخه تو جز اون ادمای خاصی بودی که با چشمای باز می خوابیدی باورش برام سخته همش برای اروم کردن دلم می گم تشابه اسمی بوده  هر کی می پرسه چرا رفت مگه دیوونه بود بهش می گم اره دیوونه ی حضرت زینب بود می گن سوریه به ما چه ربط داره می گم ناموس شیعه حضرت زینب سوریه اس ما شیعه هستیم روی ناموس مون غیرت داریم مرد خوش غیرت من هم رگ غیرتش اجازه نمی داد که نره از طرفی   سوریه با اسراییل هم مرزه داعش سوریه رو بگیره راه برای حمله اسراییل به ایران هم واز می شه این جوری ناموس و عزت ایران هم در خطره تا حالا دقت کردین داعش با اسراییل کاری نداره پس احتمال دستای پیمان پشت پرده اش با اسراییل هم هست عزیزم بهم         نه جوابمون  رو نگرفتیم بهشون می گم شهید زنده ی من اون دنیا که حضرت حسین رو ببینه رو سیاه نیست تو بهشت رفیق قمر بنی هاشم می شه این که بد نیست هست مرد بزرگ من همیشه می گفت این گریه های عاشورا باید حسینی مون کنه .حوصله داری باهات عاشقونه حرف بزنم روزی که می خواستی بری می خواستم بهت بگم نرو ولی لال شدم الان هم پشیمون نیستم چون عاشق از دنیا رفتی اگه پیشم  موندی  مطمئنم که همش دلت اون جا بود خونه برات زندان می شد و من هم زندان بانت می شدم تازه به هم رسیده بودیم خیلی زود بود که این وصال به جدایی کشیده بشه روز اعزامت خیلی دل تنگی می کردم    سه تار از ریشت رو کنندی مچم رو باز کردی توی کف دستم گذاشتی و بهم گفتی هروخت دلت تنگ شد یکیش رو بسوزون من زود می یام  . من ساده هم گذاشته بودم برای روز مبادا امشب هرسه تاشو می سوزونم شاید به خوابم بیای و  برام از امام حسین بگی

  • جوون مرد ...