/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

این است فریاد ما، این است آرزوی ما، صلح در تمام دنیا.

/ پدر مرا پدرانه بخوان /

سلام بازدیده کننده ی عزیز این نویسنده دیگه نمی نویسه یه جورایی به قول خواجه امیری سلام اخر امروز 18مرداد 95اخرین روزه برام سخته دارم با یه ادم خداحافظی می کنم چون که باید برم نپرسین چرا باید رفت دیگه دلیل نمی خواد این وب سر به اینترنتی منه من که ولش کردم شما با خوندنش به نویسنده اش لطف می کنین به وبی که می تونست 5 ساله بشه ولی الان 482 روز عمر داره در اینده رو نمی دونم خودم همیشه از این وبای خاک خورده می ترسیدم دنیا گوش شنوایی داره عقده ایی هم هست از هر چی ترسیدم سرم اورد خواهشی دارم بقیه مطالب رو هم بخونین نذارین این وب بیشتر از ا ین خاک بخوره وبی که شاید صاحبش برای همیشه فراموشش کنه با این وب در یک کلام تنهایی هامو شادی هامو دوست داشتن هامو سهیم شدم این وب مثل یه دوست باهام بود وقتی که ادما سال 94 همه یه جورایی پرتم کرده بودن دور :):) گاهی انسان بودن گناه بزرگیست. اکنون که میدانم بخاطر کمک کردن به کودکی بیگناه که بازیچه جنگ و خشونت شده است فردا قبل از طلوع آفتاب مرا بدستان خداوند می سپارند. میدانم که انسانیت هرگز نمیمیرد ولی بدانید که گاهی انسانیت گناه بزرگیست:):)

 پرنده بر  شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده گفت :((اما من درخت نیستم تو نمی توانی روی شانه من اشیانه بسازی .))پرنده گفت:(( من فرق درخت ها و ادم ها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و ادم ها را اشتباه می گیرم.))انسان خندید و به نظرش این خنده دار ترین اشتباه ممکن بود.                                                                                                                                                                                    پرنده گفت :((راستی, چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید.                                                                                                                                                                      پرنده گفت نمی دانی توی اسمان  چه قدر جای تو خالی ا ست . انسان دیگر نخندید انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد اورد چیزی که نمی دانست چیست شاید یک ابی دور یک اوج دوست داشتنی                                                                                                                                                                                      پرنده گفت :((غیر از تو پرنده های را هم می شناختم که پر زدن از یادشان رفته است درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نکند فراموش می شود پرنده این را گفت و پر زد انسان رد پرنده را دنبال کردتا این که چشمش به یک ابی بزرگ افتاد و به یاد اورد روزی نام این ابی بزرگ بالای سر اسمان بودو چیزی شبیه دل تنگی توی دلش موج زد                                                                                                                                                                                        ان وقت خدا بر روی شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت یادت  می اید که تو را با دوبال و دوتا پا افریده بودم؟ زمین و اسمان هر دو برای تو بود اما تو اسمان را ندیدی راستی عزیزم بالهایت را کجا جاگذاشتی؟                                                                                                                                                                                                                                                                                       انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد ان وقت رو به خدا کرد و گریست .*عرفان نظر اهاری*                                                                                                                                                                                   اه دلم را تازه نکن پرنده ایی که فرق درخت و انسان را نمی دانی ای کاش بر روی شانه هایم اشیانه ای می ساختی ولی خب این بهانه ایی است از اسمان برایم خبر بیاوری من که بال ندارم خدا این را به تو نگفت به چه خاطراتی با رنگین کمان داشتم تنها رنگ سفیدی که اگر هفت رنگ بود خود زیباترین ممکن بود و بی ریا ,در روزگاران ما ان قدر دود به خورد ابی اسمان می دهند و ان قدر مدرنیته به کام ما که هر بالی را فرسوده می کند سرب باعث فراموشی ایست می دانستی نقاش هاب  بهتر از من اسمان را به یاد دارند چون سر به هوایند و یک پا در زندان و یک پا در چاله های پر نشده ی شهر دارند که این خود دردسر بزرگی ایست نگاه کردن به اسمان ما را از قافله ی سرعت بالا و کلاس بالا زمینی ها دور می کند امار نشان داده تو روز نامه ی ما را می خوانی یا فقط فکر می کنی روزنامه برای بادبادک بچه هاست چه شد که شانه هایم را با یک رفیق اشتباه گرفتی ما انسان ها دشمن پروازو ازادی هستیم طفلک بیچاره با خود نگفتی تو را شاید تحویل بازرگان   دهم تا از تو یک طوطی تمام عیار در اورد یا کباب بریان شاهانه شوی پرنده و اسمان در این جا در قابی حبس اند کسی شجاعت ازادی انها را ندا رد اسارت انها افتخاری ایست برای انجمن ابله شکارچیان شب .پرنده اواز بخوان از اسمان تصنیف بساز که از کودکی سرنگ را به زور در مخم هر روز عصر فرو می کردند که تو یک انسان زمینی هستی با مد با ماشین شاسی بلند با گوشی اپل با لبان انجلا جولی تو یک انسان خوب و نجیبی هستی که اسب ها هم به گرد نجابتت نمی رسند عزیز جان ,پرنده نقاش ها یادت است بدبختانه اسمان را می فروشند تا به زندان نروند و یک فقیر بی چیز نباشند پیش از این ها فکر می کردم زاهد خوبی هستند تا این که وقتی سبزی پشت لبم بر را دیدم و کم کم سبیل کلفت شدم   تصمیم گرفتم کافر باشم به هر چه اسمان واسمانی ایست به زمین و گرد نبودنش نمی توانستم کافر باشم چون افسرده می خواندنم بعد تیمارستان تختی برای من اماده می کرد پرنده گاهی دست به شانه ام می کشیدم بزرگی می گفت البته قبل از به دار اویختنش خدا به ما دو بال ذخیره داده و ان دستان که در این جای حرفش دارش زدند و هیچ وخت نفهمیدم دو دست چگونه می تواند مرا هوایی کند به شانه هایم نگاه کردم اصلا پرنده ای نبود و تمام این مدت گرم گفت و گو با خدا بودم ... *و من*

  • جوون مرد ...


من نمی دانستم ولی ایا شما می دانید که سربازان وظیفه روزانه کم تر از دو هزار تو مان دریافت می کنندسربازان وظیه متاهل تنها 10 روز بیشتر از سایرین حق مرخصی دارند 62درصد از سر بازان وظیفه کشیدن سیگار را محبوب ترین تفریح خود می دانند و هم اکنون چندین هزارجوان اماده کار   21ماه از زندگی خود رادرخدمت سربازی سپری می کنند و حال ما مشغول به چه کاریم فقط روشن کردن چند شمع یاد بود برای هم وطنان در گذشته >....<
  • جوون مرد ...


دریافت درددل سرباز های وطن خدمت اختیاری اری اجباری خیر چرا ما باید جز کشورهایی باشیم که خدمت رو اجباری کرده حداقل اختیاریش کنن با حقوق و مزایای یه کارمند  این جوری مشتاق و علاقه مند زیاد می شه حتی سربازای فراری هم خدمت می یان چون خودش یه نوع اشتغاله از طرفی یه جوون که تازه می خواد وارد بازار کار بشه ,ازدواج کنه ,سر و سامون بگیره 21 ماه از این امور که واقعا خیلی مهمن  عقب نیفته   دوره خدمتش هم خیلی زیاده 21 ماه به نظر م ادمایی که قانون تصویب کردن نه بچه هاشون سر بازی رفته نه خودشون ,حرف و عمل باید یکی باشه از یه طرف سن ازدواج چرا زیاد شده جوونا بی کارن باید کار افرین های محترم اشتغال زایی کنیم که جوو نا سراغ تفریحات نا سالم نرنن خوب بابا یه جای قانونتون غلطه چرا داریم هر ساله این غلط رو محترمانه و اگاهانه انجامش می دیم یه بار جای اون جوون ارزو به دل باشین تنها توی برجک توی سرما و گرما اون وخت می فهمین که چی می کشن مثل این که نباید دنبال جواب گو  باشیم که در این جا نه گوشی هست برای شنیدن نه چشمی برای دیدن نه قلبی برای درد کشیدن دموکراسی رو دمو قراضه نکنیم لطفا این جوونا انسانن یه بنده خدا ولی دیگه برده ی وطن که نیستن من این دو روزه هیچ جای این خدمت رو  مقدس ندیدم   قداست   این جوریه که دامن کشان جوونا رو به خدمت می فرستیم حافظ دین و وطن باشن خودمون نتونیم حافظشون باشیم  نمی دونم درست باشه یا نه یه جایی شنیدم اکثر ادمایی که اعزامی ارتشن از قشر ضعیف جامعه هستن مثلا بچه یه کارگر یه عمر جون کندن برای شاخ شمشاد ش و بعد جنازه ی پر پر شده اش رو تحویلش بدن ,    من ساکتم تو سا کتی او ساکت است ما همگی سا کتیم شما ساکتید شاید خدا کند انها سا کت نباشند

  • جوون مرد ...

دختر 6ساله ام البوم عکس رو به دستش گرفته و روی زانو های من نشسته ریزریز می خنده موهاش یک کم نم داره با هزار بدبختی راضی شد تا مادرش گیسش کنه گیسو طلای من هی سوال می پرسه و من صبورانه جوابش رو می دم بوی توت فرتگی می ده هی بوش می کنم بنا براین حواسم نیست که به اخرای البوم   رسیدیم  بلند داد می کشه و کلی ذوق می کنه به البوم که دقیق می شم یه عکس قدیمی می بینم رنگ به رنگ می شم دستام گر می گیرن زبونم تلخ می شه دست به موهام می کشم از ته دل می خوام دخترم هیچ سوالی در مورد این عکس نپرسه ولی اون مشتاقه بدونه با همون زبون دخترونه و با نفوذش می گه بابایی این تویی کچل کردی راستی بابایی چرا بغلی دستیت هم مثل خودت کچله مگه مردا کچل می کنن     عصبی می شم محکم البوم می بندم دست کوچولوی دخترم لاش جا می مونه  دردش می گیره  البوم رو یه گوشه پرت می کنم  یواش بغلش می کنم می بوسمش بعد از چند دقیقه اروم من رو می بوسه و می گه بابایی حرف بدی زدم  می گم نه گلم اونی که پیشم بود دوستیم بود این جا که دیدمش دلم براش تنگ شد می گه بابا خوب برو بینش می گم چه طوری می گه خیلی راحت می گم اگه بخوام بینمش یا باید خواب باشم یا بمیرم می گه تو خوابش رو بین خوب می گم باشه عشقم .بعد از سال ها هنوز حال پیرمرد راننده تا کسی رو دارم که عکس پسر سربازش رو به داشبورد ماشینش چسبونده بود و منتظر بود که بیاد هم رانندگی می کرد وهم  یه دنیا به پسرش نگاه می کرد دخترم می چرخونم می ندازمش بالا خیلی بی هوا و حواس پرت می گم خوبه که فقط باید شوهرت بدم و نمی خواد بفرستمت سر بازی دخترم می گه یعنی چی می گم هیچی مثل وختی که    باید برای خبر نگار ا ,فامیل و همه ی اهل ادم تو ضیح می دادم  که   اون روز چی شد  یا دوستم چی گفت یاشاید کسی نفهمید بر سر دوست داشتن یا خود خواهی تسبیح دوستم اخرین یادگاریش رو به خانواده اش ندادم بابا کی باید یاد بگیرن یه ادم رو با این وضع باید گذاشت توی حال خودش باشه این همه نپرسن نه دوای درده نه مرده زنده می شه راستی چند ساله که اتوبوس سوار نشدم با هر زحمتی بوده حتی با پای پیاده مسافرت یا ماموریت رفتم اون قدیما خوب بود با شتر و اسب رفت و امد می کردن تصادفی نبود  مگر یک در میلیون گاهی اسب نجیب و ارام نبود یا شتر بچه سر به راهی به دخترم گفتم سر باز یعنی جوانی که با سر پر شورش بازی می کنند ولی با جانش اصلا

  • جوون مرد ...
من کار گردان از   شما فیلم می سازم از شما و جوانی تون می گم از مادر هایی که یه شبه باید به خودشون بقبولونن که به جای در اغوش گرفتن قامت پسرشون باید جنازه شو در اغوش بکشن من پزشک تا به زخم های این جوونای نحیف و خسته داغ به دل نرسم دورشون نگردم خونه نمی رم من پرستار مرحم روح خسته ی سر بازی می شم که جسم نیمه جون دوست شو رو به اغوش می کشید    من بازیگر نقش زنی رو بازی می کنم که کودک یه ساله ام رو به بغل گرفتم و همش بهش می گم مامانی دعا کن بابات زنده باشه من کودک برای عموم که هم بابام بوده و هم یه عموی خوب نقاشی می کشم با یه لباس سربازی و ساک و بعد با گریه لباسی عمو م رو خونی کنم و دورش یه قاب بکشم یه خط سیاه پررنگ من چاپ خونه امروز به جای چاپ کارت عروسی یه سرباز باید اگاهی ترحیمش رو چاپ کنم من نامزد باید قیچی کنم تموم عکس های دو نفره و اون عکس ها رو یواشکی قایم کنم امشب که همه خواب بودن بهشون نگاه کنم و گر یه کنم من مادر سا کت نیستم منتظرم من مادر هنوز روزه ام رو واز نکردم هنوز توی اشپز خونه ام دلم نمی یاد سبزی پلو با ماهی بدون بچه ام بخورم راستی نکنه بچه ام دلش کشیده باشه من خواهر برادر غیورم کجاست تا مثل شیر پشتم باشه هنوز زود بود تا تن به خاک سرد بده من رفیق خسته ام زخمی ام داغ دارم سر بازم سر باز وطن   من راننده وختی دیدم جون چند تا ادم دستمه دیگه حواسم به گرونی   مر غ گوشت بر جام یا شهریه دخترم پر نمی کشه با چشما ی خواب الود رانندگی نمی کنم ماشینم رو تعمیر می کنم یا با همون قراضه و خراب دل به جاده نمی دم ما مردم چی این تاریخ رو از یاد می بریم که چه جوری جون جوونای نازنین وطنمون با بی مسئولیتی هدر رفت  جوونایی که سرمایه وطن بودن, نبودن ادم  از سرمایه اش این جوری مراقبت می کنه بر خلاف تجارت جهانی نیست من مسئول حواسم به کجاست به سرد کردن صندلی داغ نقد و انتقاد یا سفارش دادن اینه تمام قد برای بهتر دیدن خودم در ان اینه, به بازار گرمی چابلوسی و تحسین برای تفریح شکار جوونایی که به سر بازی نرفتن و فرستادن ان ها با یک اتوبوس عهد ناصر شاه راحت کردن کا ر عزرائیل من  مسئول کجا بخوابم تا اب زیرش نباشه و من خدا ,هستم جای حق نشستم این بی جواب نمی مونه
  • جوون مرد ...

                              

عبدالله مقدمی این قیامت توی قلب مادرهاست
داغ مثل جهنم ... اما نه
مثل چشمای خیس پیرزنی
که نگاهش هنوز پای دره
که تو یک بار دیگه در بزنی
که تو یک بار دیگه در بزنی
کوه‌ها پشت شونه‌هات گم شه
خبر خنده‌های مردونه‌ات
تا ته کوچه حرف مردم شه
جای اون چشمهای دریاییت
تو چشاش رد سال خون مونده
همه‌ جا آسمون همین رنگه
رنگ چشمات تو آسمون مونده
درد، عمری صدا نکردن تو
داغ، یک عمر بی‌پسر بودن
تو هیاهوی تیترهای سیاه
تک و تنها و خون‌جگر بودن
هی پسر! گر چه تو خیابونا
اسم تو ورد هر زبونی شد
داغ تو، تو تنور نامردی
واسهٔ بعضیا چه نونی شد!
این قیامت تو قلب مادرهاست
توی آتشفشون دل‌هاشون
مابقی قصه‌ای می‌گن، می‌رن
همگی فکر نون و حلواشون...

     

  • جوون مرد ...